امام هادی

نام : علی

لقب : هادی نقی

کنیه : ابوالحسن

نام پدر :محمد

نام مادر: سمانه مغربیه

تاریخ ولادت : 15 ذی الحجه یال 212 هجری

محل ولادت : مدینه طیبه

مدت امامت : 33 سال

مدت عمر :42 سال

تاریخ شهادت : 3 ماه رجب سال 254 هجری

علت شهادت: طعام زهر آلود

نام قاتل : متوکل عباسی

محل دفن : سامراء

تعداد فرزندان : 4 پسر و1 دختر

 

 

میلاد فرخنده :

سحرگاه روز 15 ذی الحجه هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد مولود مسعود خاندان رسالت حضرت امام علی النقی (ع) دیده بر جهان بازگشود نوزادی که باعث سربلندی وافتخار اسلام گردید وعمر خود را در راه اعتلای تعالیم ارزنده اسلام مصروف داشت ودر پیشبرد هدفهای الهی از هیچ نو کوشش وفعالیت ومجاهده مضایقه ننمود .

او در تیره ترین دوران اختلافات خلفای عباسی همانند پدر بزرگوارش به توسعه وگسترش آئین اسلام پرداخت واصالت تعالیم اسلامی را از گزند حوادث وآفات محفوظ داشت .

او از همان دوران نوجوانی از آن هنگامی که در مکتب پدر بزرگوارش درس علم ومعرفت می اموخت به راهنمائی وارشاد مردم می پرداخت ودر مکتب عالی دانش وفضیلت خود ، گروههائی از علاقه مندان وارادت ورزان خاندان نبوت را می پروراند .

او در عصر خود در دانش وفضیلت وشرف انسانی ، مجاهدتهای اسلامی نظیر وهمتا نداشت وعلاقمندان همچون پروانه گرد شمع وجودش می گشتند واز خرمن علم ودانش وفضیلت او بهره ها می بردند .

 

سال ولادت :

دهمین ثمره باغ ولایت ودوازدهمین نهال خعصمت وطهارت ونخستین فرزند برومند پیشوای نهم در سال 212 هجری در یکی از محلات مدینه شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام در محلی که موسوم به « صریا» بود دیده بر جهان گشود وبه زیباترین نامی مه در خاندان رسالت سابقه دیرین وخوش خاطره ای داشت موسوم گردید ؛ پدر ارجمندش برای وی نام « علی » را برگزید .

او که همانند جد بزرگوارش مأ موریت دفاع از اسلام واحیای حقوق مسلمانان را از جانب پروردگار عالم بعهده داشت همان کنیه ی جدش را بر خویشتن انتخاب کرد وبه ابوالحسن موسوم گردید .

لقب ابن رضا درخشان ترین عنوان وشهرت او ودیگر پیشوایان معصوم بعدی بود که آنروزها همچون ستاره درخشان در میان دهها القاب دیگر بر تارک وی می درخشید . از دیگر القاب آن حضرت می توان هادی ، ناصح ، عالم ، فقیه ، امین ، عسگری ، دلیل ، فاتح ، نقی و مرتضی را نام برد چنانچه امروز بیشتر دوستداران وشیعیان او را با لقب مشهور « هادی » میشناسند .

آن حضرت تحت تربیتهای الهی ومعنوی پدر ، هفت سال واندی زندگی کرد وبعد از وفات پدر درخشان ترین وشامخ ترین چهره ی اسلام بود که مشکلات فقهی وعلمی جهان اسلام را با دانش وبینش خود حل وفصل می نمود .

 

مادر :

مادر عزیز ومهربانش ، بانوی با فضیلت وتقوی ودانشمدندی یود در نهایت فداکاری ودلسوزی که یکی از بانوان صالح ودرستکار شایسته ی روزگار خود محسوب می گشت بحدی که خود امام 0ع) درباره ی او چنین میفرماید :

« مادرم عارف وآشنا به مقام امامت وولایت بود . او با عنایت ولطف پروردگار اهل رحمت وبهشت است . هرگز فریب شیطان ومکر و کید تجاوزکار وستکگر را بخود ندید واز نظر رتبه ومقام کمتر از مادر انبیاء ومردان شایسته ی الهی نبود ...» .

نام گرامی وی « سمانه » معروف به سیده وصاحب کنیه « ام الفضل مقربیه » از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان در آمده بود وبه عنوان « ام ولد » آزاد گردید وافتخارهمسری امام را پیدا نمود  او یکی از آشنایان حقیقی به مقام ولایت کبری واز مدافعین سرسخت زعامت وخلافت الهی بود .

 

تعیین امامت آن حضرت :

پیشوای نهم جز علی وموسی فرزند دیگری نداشت واز آنجا که میان علی وموسی در دانش وتقوی وپرهیزکاری وفضایل معنوی از وجود تا عدم واز زمین تا آسمان فاصله وجود داشت برای هیچ انسانی این شبهه پدید نمی آمد که او پیشوائی رقیب امام هادی (ع) گردد بخصوص که بارها حضرت هادی از طرف پدر عالیقدرش امام جواد (ع9 تصریحاً به امامت تعیین گردیده بود .

 

در مرگ پدر :

هشت سال از عمر شریفش نگذشته بود که غبار یتیمی بر چهره اش نشست در سال 220 هجری در آخر ماه ذیقعده پدر بزرگوار وجوان خود را از دست داد ؛ پدری که نمونه بارز علم وتقوی وفضیلت وشجاعت مظهر مبارزه با ظلم وستم وپناه درماندگان وبیچارگان بود .

مدت عمر وزندگی اش از نظر زمان بسیار محدود بود چون فقط 25  سال در این جهان زندگی کرد که هفت سال وچند ماه دوران پدر ئهفده سال بعدی از وی دوران امامت وپیشوایی او بود که دخترش ام فضل را به عقد ازدواج او درآورد سپس دوران حکومت معتصم را دید که در اوایل حکومت او بود که امام جواد در بغداد به  شهادت رسید و در کنار قبر جد بزرگوارش امام موسی بن جعفر (ع) مدفون گردید وامروز به نام کاظمین معروف ومشهور است .

 

سالهای امامت :

سالهای امامت آن حضرت مصادف بوده است با قسمتی از خلافت معتصم و تمام خلافت متوکل و منتصر و مستعین و در زمان خلافت المعتز بالله وفات یافتند

امام هادی (ع) در مدینه اقامت داشتند تا اینکه متوکل در سال 232 ق به خلافت رسید. چنانکه در تواریخ مذکور است متوکل به حضرت امیر (ع) و اهل بیت کینه شدیدی داشت و کسانی که دور و بر او بودند به بغض و عداوت با آل علی شهرت داشتند و از جمله آنها عبد الله بن محمد بن داود هاشمی معروف به «ابن اترجه» بود

متوکل از امام جهت مسافرت به بغداد دعوت نمود و یحیی بن هرثمه را مأمور این کار کرد ، هرثمه آن حضرت را در سال 233 ق به سامرا برد

 رفتار متوکل با امام به ظاهر محترمانه بود ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و گاهی به حبس، توقیف و یا جستجوی منزل آن حضرت امر میکرد .

 

آثار آن حضرت

1 ) رساله ای در رد اهل جبر و تفویض و اثبات عدالت و منزلت بین المنزلتین .

2 ) مجموعه پاسخهایی که به پرسشهای یحیی بن اکثم قاضی القضات بغداد داده اند .

3 ) مجموعه ای از احکام دین که ابن شهر آشوب در مناقب از خیبری و حمیری و از کتاب مکاتبات الرجال از عسکریین نقل کرده است .

 

زیارت در کلام امام هادی(ع)

زیارت انسانهای وارسته,موجب بقا و استمرار حیات علمی و معنوی آنان می گردد, آنچنان که در حدیتی از پیامبر اکرم (ص)1 اتر زیارت امامان و پیامبران بعد از مرگ همسان اتر زیارت ایشان در حیات است و همان آتار و سازندگی را برای انسان دارد.

یکی از برترین زیارات ائمه (ع) که با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه اطهار وبلندای هستی آنان نظر دارد و زمینه معرفت و عرفان کاملتر انسان را فراهم می سازد, زیارت جامعه کبیره است که امام علی النقی(ع) آن را به شاگرد خویش2 آموخته است که در فصاحت و بلاغت احسن و اکمل زیارات است.

این منشور بلند,هر چند که در لباس شرح فضایل و کمالات انسانهای کامل و خلفای برجسته الهی بیان شده است, لیکن معارف عمیق توحیدی آن اساس شرک را بر می کند و وجود انسان را از حقیقت و نور ولایت و معرفت سیراب می کند.

امام هادی (ع) در این زیارت ائمه اطهار (ع) را با جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر از دریچه های مختلف, ایشان را الگو و اسوه خویش قرار دهد و بر تعالی خود همت گمارد. زیارت جامعه در مقام امامت جایی خالی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند.

ابتدای زیارت با بهترین تحیت و بزرگداشت, سلام, آغاز می شود و در ادامه بالاترین معارف اعتقادی انبیا و ائمه (ع) را ,که هر کدام در عین سادگی نیاز به تشریح و تبیین دارد, بر می شمارد ; باشد که به تاسی از این ذوات مقدسه وجودمان لبریز از ایمان شود:

السلام علیکم یا أهل بیت النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائکة ومهبط الوحی ومعدن الرحمة وخزان العلم ومنتهى الحلم وأصول الکرم وقادة الأمم وأولیاء النعم وعناصر الأبرار ودعائم الأخیار وساسة العباد وأرکان البلاد وأبواب الإیمان وأمناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ورحمة الله وبرکاته السلام على أئمة الهدى ومصابیح الدجى وأعلام التقى وذوی النهى وأولی الحجى وکهف الورى وورثة الأنبیاء والمثل الأعلى والدعوة الحسنى وحجج الله على أهل الدنیا والآخرة والأولى ورحمة الله وبرکاته…..

امام علی علیه السلام

تولد و نسب
علی ابن ابیطالب، امام اول تشیع و داماد، پسرعمو و برادر دینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. کنیه اش "ابوالحسن" است و القاب مختلفی همچون امیر المومنین دارد. امام علی چهارمین خلیفه اسلامی است. امام علی در روز جمعه سیزدهم رجب سال سی ام پس از عام الفیل (ده سال قبل از بعثت محمد) در مکه، در داخل کعبه به دنیا آمد. هیچ کس قبل از او و بعد از او، در این خانه خدا تولد نیافته است و این نشانگر موهبت و احترام و توجه خاص خداوند به وجود علی و بیانگر مقام بسیار ارجمند اوست. حضرت علی نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم هستند. پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم است و مادر او فاطمه بنت اسد فرزند هاشم می باشد. خاندان هاشمی از لحاظ فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و در دیگر طوایف عرب، زبانزد خاص و عام بوده است. فتوت، مروت، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است. تمام این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود حضرت علی موجود بوده است.

فاطمه بنت اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت: خداوندا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم حضرت ابراهیم علیه السلام سازنده این خانه ایمان راسخ دارم. پرودگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس ابن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد. فاطمه وارد کعبه شد و دیوار به هم پیوست. فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان مهمان خدا بود و نوزاد خویش را سه روز پس از سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل، به دنیا آورد. سپس از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت: "پیامی از غیب شنیدم که نامش را "علی" بگذار."

دوران کودکی
حضرت علی تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید، پیامبر اکرم وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد. تا آنکه، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد. ابوطالب عموی پیامبر، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد. رسول اکرم پس از مشورت با عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد. عباس، جعفربن ابیطالب را و پیامبر علی را به خانه خود بردند. به این طریق حضرت علی به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت. علی آنچنان با پیامبر همراه بود که هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد.

بعثت پیامبر و اسلام آوردن امام علیاز فضایل حضرت علی این است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر می باشد. پیامبر اولین بار برای اعضای خانواده اش (که علی هم جزو آنها شمرده می شد) دعوتش را آشکار کرد و علی اولین مردی بود که پس از دعوت خصوصی محمد به دین اسلام گروید. وی به همراه حضرت خدیجه علیهاسلام نخستین مسلمانان به شمار می روند.

حضرت علی ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد. در این میان تنها حضرت علی مجری طرحهای پیامبر در دعوت الهی وی و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد. در همین ضیافت پیامبر از حاضران سؤال کرد: چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟ فقط علی پاسخ داد: ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری می کنم. پیامبر بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب فرمود: ای خویشاوندان و بستگان من، بدانید که علی برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست. از افتخارات دیگر حضرت علی این است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا در بستر ایشان خوابید تا پیامبر بتواند بگریزد و به این ترتیب زمینه هجرت پیامبر به مدینه را آماده ساخت.

حضرت علی بعد از هجرت به مدینهدر دوران پس از هجرت امام علی به مدینه به دو نمونه از فضایل وی اشاره می کنیم:
1 - جانبازی و فداکاری در میدان جهاد :
حضور وی در 26 غزوه از 27 غزوه پیامبر و شرکت در سریه های مختلف از افتخارات و فضایل آن حضرت است.

2 - ضبط و کتابت وحی و قرآن کریم
کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام بود. ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی، را ضبط می کرد. به همین علت است که وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار می آورند. در این دوران بود که پیامبر فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی پیمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی فرمود: "تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است، تو را به برادری خود انتخاب می کنم، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد."

ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام
عمر ابن خطاب و ابوبکر پس ازمشورت با سعد ابن معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز علی کسی شایستگی زهرا را ندارد. لذا هنگامی که علی در میان نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با وی در میان نهادند و ایشان فرمود: دختر پیامبر مورد میل و علاقه من است. سپس به سوی خانه رسول به راه افتاد. وقتی به حضور رسول اکرم رسید، عظمت محضر پیامبر مانع از آن شد که سخنی بگوید تا اینکه رسول اکرم علت رجوع ایشان را جویا شد و حضرت علی با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود: "آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید؟" پیامبر موافقت خود را با این ازدواج اعلام کرد و پس از موافقت حضرت زهرا، آن حضرت به دامادی رسول اکرم نائل آمد و با حضرت زهرا ازدواج کرد. خانه آنها در خانه ای کنار خانه پیامبر قرار داشت.

حضور در صحنه های مختلف و یاری پیامبر اسلامامام علی در مواقع مختلف و خطیر یاور پیامبر بود. وی یکی از موثرترین جنگاوران سپاه اسلام بود و در تمامی جنگ های پیامبر به جز جنگ تبوک ایشان را همراهی کرد. در جنگ احد و جنگ حنین که سپاه مسلمانان شکست خورد و گریخت، از معدود افرادی بود که با پیامبر باقی ماند و از جان او دفاع کرد. در جنگ خندق قهرمان عرب عمرو ابن عبدود را شکست داد. در جنگ خیبر سپاه اسلام به فرماندهی او قلعه های مستحکم خیبر را فتح کرد. همچنین در واقعه برائت از مشرکین، پیامبر سورهٔ توبه را به وسیلهٔ او به مکیان ابلاغ کرد. در ماجرای فتح مکه نیز پرچم اسلام به دست او بود و با شعار امروز روز مرحمت است وارد مکه شد، سپس با پیامبر وارد خانهٔ کعبه شد و بر دوش او رفت و بت ها را شکست.

غدیر خمپیامبر بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در راه برگشت در محلی به نام غدیرخم در نزدیکی جحفه دستور توقف داد، زیرا پیک وحی فرمان داده بود که پیامبر باید رسالتش را به اتمام برساند. پس از نماز ظهر، پیامبر بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود: "ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. درباره من چه فکر می کنید؟" مردم گفتند: " گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می کردی. " پیامبر فرمود: " آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدای یگانه، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟ " مردم گفتند: " آری، گواهی می دهیم. " سپس پیامبر دست حضرت علی را بالا گرفت و فرمود: " ای مردم! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست؟ " مردم گفتند: " خداوند و پیامبر او بهتر می دانند. " سپس پیامبر فرمود: " ای مردم! هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست. " و این جمله را سه بار تکرار فرمودند. بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی تبریک گفتند و با وی بیعت نمودند.

حضرت علی بعد از رحلت رسول اکرم
پس از رحلت رسول اکرم به علت شرایط خاصی که بوجود آمده بود، حضرت علی از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد. نه در جهادی شرکت می کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن می گفت. شمشیر در نیام کرد و به وظایف فردی و سازندگی افراد می پرداخت. علت این بود که امت اسلام درباره امامت علی از همان روز مرگ محمد اختلاف داشتند. گروهی از اصحاب پیامبر شامل همه بنی هاشم و سلمان فارسی، عمار یاسر، ابوذر، مقداد، خزیمة بن ثابت (ذوالشهادتین)، ابوایوب انصاری، جابر ابن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و زبیر معتقد بودند که علی «خلیفهٔ رسول خدا» و «امام برحق» است. اما دیگران به مخالفت با وی پرداختند و سرانجام طی شورای سقیفه بنی ساعده ابوبکر به خلافت پس از پیامبر رسید. در طی خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، امام علی همواره به آنها مشورت می داد، تا جایی که عمر بارها گفت «اگر علی نبود عمر هلاک شده بود». در شورای شش نفره امام علی حاضر نشد پیشنهاد عبدالرحمن ابن عوف را بپذیرد که گفته بود به شرطی با علی بیعت می کند که بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر و سنت دو خلیفه اول عمل کند و تاکید کرده بود، که تنها بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل می کند. امام در حمله ناراضیان مسلمان به دارالخلافه در پایان حکومت عثمان تا حد توان در حفاظت از دارالخلافه کوشید و تلاش کرد که جان عثمان حفظ شود. فعالیتهای امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است:
1 - عبادت خدا
2 - تفسیر قرآن و حل مسائل دینی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال زندگی پیامبر مشابه نداشت.
3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر.
4 - بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت.
5 - حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و پاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد.
6 - تربیت و پرورش گروهی که از ضمیر پاک و روح آماده، برای سیر و سلوک برخوردار هستند.
7 - کار و کوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف می نمود.

دوران خلافت علی
امام علی پس از کشته شدن عثمان خلیفهٔ سوم توسط خیل مسلمانانی که به او هجوم آورده بودند به خلافت برگزیده شد. وی بار دیگر بیت المال را به تساوی بین عموم مسلمانان تقسیم کرد و دست آزمندان را از دارالخلافه مسلمانان کوتاه کرد. پایتخت او ابتدا شهر مدینه بود. عده ای از یاران گذشته او و پیامبر مانند طلحه و زبیر توقع حکومت بصره و کوفه را از علی داشتند که با مخالفت او روبرو شدند. آن ها به تشویق مروان ابن حکم به همراه عایشه دختر ابوبکر و از همسران پیامبر به مخالفت با وی پرداختند. این تحریکات باعث رخداد نبرد بصره شد که چون عایشه بر شتری سرخ مو سوار بود جنگ جمل نام گرفت. امام علی در این جنگ پیروز گشت و مرکز خلافت خود را از مدینه به کوفه تغییر داد. پس از آن با مهمترین دعوی دار خلافت یعنی معاویه پسر ابوسفیان که از طایفهٔ بنی امیه بود و با او دشمنی داشت و برای خود در سوریه حکومتی پرقدرت برپا کرده بود به مخالفت پرداخت. معاویه کشته شدن عثمان را بهانه قرار داده و از علی خواست که قاتلین عثمان را به وی تحویل دهد. امام علی هم اعلام کرد قاتلین عثمان پیش وی نیستند و با خلیفه گری معاویه مخالفت کرد. معاویه پیراهن خونین عثمان را بهانهٔ شورشی بر علیه علی کرد و جنگ صفین را به راه انداخت. پس از ۱۱۰ روز جنگ سرانجام کار به داوری گذاشته شد و عمرو ابن عاص که از حکم سوی معاویه بود با فریب ابوموسی اشعری اعلام کردند معاویه خلیفهٔ مسلمانان است. این امر موجب شورش گروهی از سپاهیان علی شد. این گروه خوارج نام گرفتند. علی ابتدا آن ها را به صحبت فرا خواند، ولی پس از آنکه خوارج قاصدین او را کشتند، به جنگ با آنان پرداخت و در جنگ نهروان تار و مار کرد؛ به گونه ای که جایگاه خود را به سیستان بردند.

شهادت
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج، برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی معروف به ابن ملجم، و برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزی ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی، معاویه و عمروعاص است و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست. سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد. ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند. آن شب حضرت علی در خانه دخترش مهمان بود و از واقعه صبح با خبر بود. وقتی موضوع را با دخترش در میان نهاد، ام کلثوم گفت: فردا جعده را به مسجد بفرستید. حضرت علی ( ع ) فرمود: از قضای الهی نمی توان گریخت. آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد:

کمر خود را برای مرگ محکم ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد.
و از مرگ آنگاه که به سرای تو درآید، جزع و فریاد مکن

ابن ملجم در حالی که حضرت علی در سجده بود، ضربتی بر فرق مبارک آن حضرت وارد ساخت؛ به گونه ای که خون از سر حضرتش در محراب جاری شد. در این حال حضرت فرمود: "فزت و رب الکعبه" به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم. سپس آیه 55 سوره طه را تلاوت فرمود: «شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم». امام علی در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود: "شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید. یتیمان را فراموش نکنید، حقوق همسایگان را مراعات کنید. قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهید. نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست. حضرت علی سرانجام در 21 ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف به خاک سپرده شد.

ویژگی ها
امام علی در سخنوری و ادبیات چیره بود، به طوری که وابستگان بنی امیه علی رغم لعن وی، گفتارش را از حفظ می کردند، تا بیانشان شیوا شود. همچنین مجموعه گفتارها و نوشتارهای شیوا و ادیبانه وی توسط سید رضی در کتابی به نام نهج البلاغه جمع آوری شده است. علاوه بر آن مجموعه روایات وی در کتاب غرر الحکم جمع شده است. ادبای عرب کلام او را شیواترین کلام بعد از قرآن می دانند. بین مسلمانان مقام عرفانی، علم، شجاعت، عدالت، کمک به بینوایان و ساده زیستی علی مورد ستایش قرار گرفته است. از میان مسلمانان غیر شیعه ابن ابی الحدید به شرح نهج البلاغه پرداخته است. علاوه بر آن مسیحیانی نظیر جرج جرداق نویسنده کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» او را ستوده و درباره او گفته اند: «علی به سبب شدت دادگری اش در محراب کشته شد».

مواد اولیه در منبت کاری


.قسمت های مهم یک درخت

.مقاطع سه گانه چوب

.چوب های فشاری و کششی

.رطوبت چوب

چوب:مهمترین ماده اولیه در منبت کاری چوب است. انتخاب چوب در منبت کاری یکی از مراحل مهم منبت کاری می باشد.بایدسعی شود چوبی که برای منبت کاری انتخاب می شود بدون گره و باختگی باشد.

درخت: چوب، حاصل درخت است و درخت مواد غذایی خود را از زمین و هوا گرفته و رشد می کند. درخت از طریق ریشه ، مواد غذایی را از زمین می گیرد و به سایر قسمت های خود هدایت می کند. این کار به وسیله ی لوله های باریک مویی و با نیروی مویی انجام می شود. نیروی مویی یا کاپیلارتیه باعث به جریان افتادن آب آزاد از طریق حفره های سلولی و روزنه های ریز دیوارهی سلول می گردد.

درخت ، گاز کربنیک هوا را همراه با مواد غذایی که از زمین گرفته، تحت تأثیر نور خورشید به مواد سازنده ی چوب تبدیل می کند، که مهمترین این مواد عبارتند از :مواد قندی، سفیده ای، سلولز صمغ، قلیایی ، دباغی و مواد رنگی.

قسمت های مختلف یک درخت

1- پوست درخت:

پوست درخت به دو لایه تقسیم می شود : پوست بیرونی یا  "لایه ی مرده" کار آن حفاظت از تنه درخت است و ضخامت آن بستگی به گونه و سن درخت دارد. این قسمت از سلول ها و بافت های مرده شما تشکیل می شود .لایه زنده یا پوست درونی که از بافت های زنده، نرم و مرطوب تشکیل شده است و مواد غذایی تهیه شده را به نقاط مختلف درخت هدایت می کند.

2- پوسته چوبساز یا کامبیوم (لایه زاینده): زایش و تقسیم سلول ها در این قسمت انجام می شود و سلولهای تشکیل دهنده چوب را تشکیل می دهند. قسمتی از سلول ها به صورت چوب درآمده و در داخل درخت قرار می گیرند و قسمت دیگر از طرف خارج پوست آن را شامل می شوند.

3- چوب:که قسمت  اعظم تنهی درخت را تشکیل می دهد، خود به دو قسمت تقسیم می شود:چوب برون، که به آن « چوب جوان » نیز می گویند، قسمت فعال چوب بوده و معمولاً رنگ آن روشن است و شیرابه را از ریشه به برگها انتقال می دهد.

چوب درون، یا «چوب پیر» که قسمت میانی تنه درخت است. سلول های این قسمت غیر فعال بوده و رنگ تیره دارند و کار آن ها ذخیره ی مواد استخراجی و استحکام بخشیدن به تنه درخت است.

4- اشعهی مرکزی یا پره های چوبی:نوارهایی هستند که از یک یا چند ردیف سلول های شعاعی تشکیل شده اند که از پوست تا مرکز درخت و عمود بر دوایر سالانه امتداد دارند و کار آنها انتقال و ذخیره مواد غذایی است و خاصیت آن این است که بین حلقه های سالیانه اتصال ایجاد کرده و درخت را محکم می کند.

5- چوب بهاره و چوب تابستانه: چوب بهاره یا آغازی چوبی است به رنگ روشن، که در آغاز فصل رویش تشکیل می شود و معمولاً حاوی سلول هایی درشت با دیواره سلولی نازک است.

چوب تابستانه، چوبی است که در پایان دوره ی رویش به وجود می آید؛ به دلیل کم بودن جریان آب، سلول هایی با حفره های سلولی تنگ تر و به هم چسبیده می باشند و غشای سلولی ضخیم تر دارند و رنگ آن تیره تر از چوب بهاره است. چوب بهاره و تابستانه در یک دوره رویش تولید می شود و یک دایره را تشکیل می دهد که به آن دایره حلقه رویش سالیانه می گویند.

پهن برگان: درختان پهن برگ، برگ هایی درشت و پهن دارند و در فصل پاییز برگ آنها می ریزد مانند گونه های چنار، راش ، توسکا و ... پهن برگان معمولا دارای چوبی محکم تر و ریزبافت هستند.

سوزنی برگان: درختانی که برگ های سوزنی شکل دارند و معمولاً در چهار فصل سال دارای برگ های سبز هستند.

عمل رویش در درختان پهن برگ فقط زمانی که درخت برگ دارد انجام می شود؛ عمل رویش در بهار با شدت و در فصل پاییز به کندی انجام می شود و سپس در زمستان قطع می شود و مجدداً در بهار سال بعد آغاز می شود. عمل رویش در درختان سوزنی برگ در بهار و تابستان است و با رسیدن فصل سرما رویش آن به آرامی انجام می شود.

مقاطع سه گانه چوب

چوب را می توان از سه مقطع یا برش مطالعه نمود:

1-برش عرضی:که سطح برش عمود بر جهت طول ساقه درخت است.

2-برش شعاعی: که سطح برش موازی جهت پره های چوبی است .

3-برش مماسی: که سطح برش شعاعی و پرده های چوبی است.    

چوب های فشاری و کششی

معمولا  در قسمت های خمیده تنه و شاخه های درخت، چوبی تشکیل می شود که خصوصیات آن با چوب طبیعی کاملاً فرق دارد. این گونه چوب ها در سوزنی برگان به چوب فشاری و در پهن برگان به چوب کششی معروف است.

چوب فشاری که در قسمت زیرین تنه خمیده شاخه های درختان سوزنی برگ به وجود می آید، معمولاً دارای دوایر رویش سالیانه عریض تر از دوایر رویش سالیانه چوب های طبیعی است و به علت عدم وجود اختلاف زیاد بین چوب درون و چوب برون تعیین سن آن با شمارش دوایر رویش سالیانه مشکل است.

چوب کششی در قسمت فوقانی تنه خمیده و شاخه های درختان پهن برگ تشکیل می شود و از خصوصیات بارز آن این است که هنگام بریده شدن به ویژه در چوب های تر، چوب به شکل کُرکدار در می آید که اره کشی روی آن بسیار دشوار است.

رطوبت چوب

تعریف رطوبت چوب:مقدار آبی که در واحد وزن چوب موجود است را رطوبت چوب می نامند و معمولا نسبت به وزن خشک چوب سنجیده می شود.

رطوبت چوب را به درصد می سنجند. بنابر تعریف فوق برای محاسبه مقدار درصد رطوبت چوب نسبت به وزن خشک از فرمول زیر استفاده می شود:

وزن خشک چوب در مخرج کسر، وزن خشکِ نمونه است نه وزنِ کل نمونه، به همین جهت میزان رطوبتی که به دست می آید می تواند بیش از صد درصد باشد.

چوب ماده ای است که آبدوست و به رطوبت در حالت های مایع و بخار کاملاً حساس است، یعنی اگر قطعه چوب خشکی در محیط مرطوب قرار گیرد رطوبت را جذب می کند و بر عکس .

مثال : مقدار 350 گرم پوشال از چوب خیس برمی داریم. پس از خشک کردن وزن آن به 220 گرم کاهش می یابد. رطوبت چوب چه مقدار است؟

 پاسخ: 60%

چوب یکی از عوامل مهم مورد نیاز برای رشد و فعالیت عوامل بیولوژیکی مخرب چوب (حشرات و قارچ ها) است و رشد و فعالیت حشرات و قارچ ها باعث کاهش دوام و کیفیت چوب می گردد. رطوبت در رنگ پذیری، چسب خوری و حتی اره کشی چوب تاثیر می گذارد. (امروز رطوبت سنج های دیجیتالی کامپیوتری به بازار عرضه شده که با تماس دادن به چوب مقدار رطوبت را نشان می دهد.)

1-آب آزاد موجود در چوب: آبی که به صورت مایع در حفره های سلول های چوب وجود دارد و توسط نیروی کاپیلاریته نگهداری می شود (نیروی کاپیلاریته یا نیروی مویی نیرویی است که در لوله های کم قطر باعث بالا آمدن آب می شود). این آب در مراحل اولیه خشک کردن چوب از آن خارج می شود.

2-آب آغشتگی: این آب در داخل دیواره سلول های چوبی است و به کمک نیروهای جذب سطحی به حالت چسبیده به مولکول های زنجیره سلول قرار دارد. جدا سازی این آب از چوب به انرژی بیشتری (نسبت به آب آزاد) احتیاج دارد. پس چوب ابتدا آب آزاد و بعد آب آغشتگی را از دست می دهد.

3-آب نهادی:آبی که در ساختمان مولکولی غشاء سلولی وجود دارد و جدا کردن آن از چوب مشکل است و باید چوب تجزیه شود. این مقدار آب در اندازه گیری مقدار رطوبت چوب تاثیری ندارد. چوب های تازه قطع شده را که دارای آب آزاد و آب آغشتگی در چوب هستند،«چوب تَر» یا «چوب سبز» نامیده می شوند.

اگر چوب طوری خشک شود که فقط آب آزاد از چوب خارج شود و آب آغشتگی در چوب باقی بماند، در این حالت چوب در «حد نقطه اشباع الیاف» است. مقدار رطوبت چوب در این نقطه حدود 30% است ولی مقدار واقعی بین 20% تا 30% متغیر است که به گونه چوب بستگی دارد.

خط نستعلیق


خط نستعلیق

خط نستعلیق یکی از خط‌هایی است که در نوشتن متن‌های فارسی و اردو و گاه عربی بکار می‌رود. این خط بیشتر در ایران رواج دارد و خوشنویسان ایرانی بیشتر با این خط به هنرنمائی می‌پردازند.


تاریخچه

نمونه‌ای از خط نستعلیق اثر میرعماد

در اواخر سده هشتم و اوایل سده نهم هجری یعنی در عهد تیموری از درآمیختن دو خط نسخ و تعلیق خوشنویسی جدیدی برای خط فارسی در ایران بوجود آمد که «نسخ تعلیق» نامیده شد و بعدها به نام «نستعلیق» شهرت یافت.

خط نستعلیق دومین خط خاص ایرانیان می‌‌باشد. خط نستعلیق فاقد علایم زیر و زبر و پیش است و با توجه به ظرافت‌ها و گردش‌های لطیفی که در حرکت‌ها و شکل حروف دارد کم کم جایگاه خود را در خوشنویسی جهان باز کرد. برخی آن را «عروس خطوط اسلامی» می‌گویند.

ابداع خط نستعلیق را به هنرمندی به نام میر علی تبریزی نسبت داده‌اند. وی در اوایل قرن نهم هجری می‌‌زیسته است. نقش میرعلی تبریزی در تدوین نستعلیق آنچنان مهم و اساسی بود که استادان بعدی از وی به عنوان ابداع کننده نام برده‌اند.

از دیگر کسانی که در تکامل خط نستعلیق نقش داشته‌اند می‌توان از «سلطان علی مشهدی» و «میر علی هروی» نام برد. اما هنرمندی که نستعلیق را به اوج تکامل و زیبایی رساند «عماد الحسنی قزوینی» معروف به «میر عماد» بود که در قرن یازدهم و در دوره صفویه زندگی می‌‌کرد. میر عماد با ابتکار و خلاقیت خود و مهارت بالایی که در نستعلیق بدست آورد دارای سبک و مکتبی شد که هنرمندان خوشنویس سالیان بسیار پس از او از سبک وی پیروی کردند.

در قرن سیزدهم سبک و شیوه جدیدی در نستعلیق بوجود آمد. این کار به‌وسیله هنرمندی به نام «محمدرضا کلهر» صورت گرفت. در زمان کلهر صنعت چاپ به روش چاپ سنگی به ایران آورده شد. ظریف بودن حروف مانعی برای چاپ سنگی نستعلیق بود و همین امر سبب گردید که کلهر با تغییراتی در سبک و روش میر عماد شیوه تازه‌ای را برای نستعلیق بوجود آورد که مناسب برای صنعت چاپ باشد.

نوعی از خط نستعلیق معروف به شکسته نیز در ایران رایج شد و خوشنویسان در این عرصه نیز آثاری پدید اورده‌اند.

در دهه‌های اخیر هنرمندانی خط نستعلیق را با روش‌های نقاشی ترکیب کرده‌اند و نوعی زمینه هنری بنامنقاشیخط بوجود آورده‌اند.

برخی از خوشنویسان نستعلیق



عبدالمجید طالقانی


اثری به خط شکسته‌نستعلیق توسط عبدالمجید طالقانی

درویش عبدالمجید طالقانی خوشنویس، شاعر و عارف شهیر ایرانی است. او متخلص به «مجید» بود و بزرگترین خوشنویس خط شکسته‌نستعلیق در تاریخ خوشنویسی ایران به شمار می‌رود. وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده‌است و این خط را به پایه‌ای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانسته‌است برسد.[۱]



زندگی

وی در حدود سال ۱۱۵۰ هجری قمری در روستای مهران از توابع طالقان قزوین دیده به جهان گشود. در اوان جوانی رهسپار اصفهان شد و به کسوت فقر مشرف گردید و در آن حال به مشق خط روی آورد. در آغاز از روی خط میرعماد به‌تمرین و تعلم پرداخت و در این تجربه به‌کمال رسید. امّا چون دید نام نامی و آوازه بزرگ استاد، جهانگیر است و او که خود عشق به جاودانگی داشت، در بارقه اشتهار میرِ بزرگ، پرتوی نخواهد یافت، روی به خط شکسته آورد. و استعداد شگرف خود را در کامل کردن این خط زیبا به کار آورد و زمینه خط میراث استادان گذشته را مثل شفیعا کمال بخشید. [۲] تا به‌جایی رسید که خط شکسته او در زیبایی و ملاحت و استواری به اوج رسید و بدون رقیب شد.

درویش مردی عارف و منزوی بود و عمر را به تجرد سپری ساخت تا اینکه در سال ۱۱۸۵ در اثر ابتلا به بیماری مالاریا چشم از دنیای فانی فرو پوشید و پیکرش در فضای جلوخان «تکیه میر» در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. این مکان بعدها به «تکیه درویش عبدالمجید» شهرت یافت.


خوشنویسی

درویش خوشنویسی را از خط نستعلیق آغاز کرد ولی پس از مدت کوتاهی به نوشتن خط شکسته پرداخت و دیری نگذشت که در این مسند استاد مسلم شناخته شد. وی به حدی در این خط به مهارت رسید که رونق بازار خط شکسته نویسان گذشته را شکست و با اینکه بعد از او شاگردان و پیروانش به مقام استادی رسیدند، هیچکدام به پایهٔ او نرسیدند و همان طور که کمال خط نستعلیق به دست میر عماد صورت گرفت، خط شکسته را درویش عبدالمجید به حد کمال رسانید.[۳]

درویش در اوایل کار از روی خط «میرزا حسن کرمانی» و «شفیعا» مشق می‌کرده، ولی در اندک زمانی به درجه استادی رسیده و سرآمد استادان شکسته‌نویسی شده‌است. تا سال ۱۱۷۹ خط او متاثر از سبک شفیعاست ولی از آن پس او به سبک بسیار عالی مستقلی می‌رسد که به نام خود او شهرت یافته‌است. بیشتر آثار استاد در همین سبک رقم زده شده‌است. عمر استاد کوتاه و محنت بار بود ولی در همین فرصت کم توانست در خط شکسته چنان تحولی ایجاد کند و آن را به چنان درجه‌ای از کمال برساند که تحقق آن به دست گروهی از خوشنویسان در طول یک سده بعید می‌نماید.[۴]

او نه تنها قواعد خط شکسته‌نستعلیق را استوار کرد بلکه زیبایی و شیوایی آن را به حد اعلی رسانید. چنانکه شش دانگ جلی را چون کتاب خفی و غبار، استوار و شیرین می‌نوشت. بسیاری از خوشنویسان معاصر عبدالمجید وی رابه استادی خود قبول کرده بودند و برای تصدیق و حکمیت زشت و زیبایی خط خود او را برمی‌گزیدند. درویش عبدالمجید از ارکان چهارگانه خوشنویسان عالم و جزء خدایگان خط می‌باشد و قطعاتش اکنون زیور دهنده بزرگ‌ترین کتابخانه‌های دنیاست. بااینکه درویش در جوانی درگذشته‌است همطراز با آثار باقی مانده او از کمتر خوشنویسان این خط در دست است.[۵]

«هدایت» درباره درویش می‌گوید: «وی در کسوت درویشانه از قزوین مسافرت به عراق عجم و در شهر اصفهان کسب کمال کرد و در خط شکسته قدرتی کامل حاصل نمود، بعضی او را بر شفیعا و میرزا حسن رجحان داده‌اند. در شهر اصفهان روزگاری در خانه محمد رشید بیگ ولد فتحعلی خان ارشلوی افشار می‌زیست و در سال ۱۱۸۵ (میلادی) در اصفهان درگذشت، و او را غزلک‌های عاشقانه‌ای بوده‌است». [۶]

شعر

او در شعر هم تبحر بسیار داشت و از اعضای انجمن ادبی مشتاق به شمار می‌رفت و از سبک بازگشت پیروی می‌کرد. در شعرهایش «خموش» و «درویش» تخلص وی بود و دیوان غزلیاتش موجود است.[۷] درویش عبدالمجید مورد توجه ادباء، شعرا، علماء و بزرگان بود و بزرگانی چون میرزا عبدالوهاب کلانتر و محمد رشید افشار او را مورد تشویق قرار می‌دادند.

از او غزل‌های عاشقانه ای به‌جای مانده و در اشعار «مجید» تخلص دارد.[۸] راوی گروسی شماره ابیات دیوان او را هزار و پانصد و بیست ضبط کرده و نسخه‌ای خطی از دیوان او در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است.[۹]

این ابیات از اوست:[۱۰]

ظلم است که بیرون کنیم از قفس اکنون
کز جور توام ریخته شد بال و پر آنجا
پرسید کسی دوش ز بزمت خبر از من
پنداشت که من داشتم از خود خبر آنجا
دور از تو مجید آرزوی خلد ندارد
کانجا که تویی از همه خوبتر آنجا


شاگردان

نمونه‌ای از خط شکسته‌نستعلیق اثر محمدحسین عطارچیان به شیوه درویش عبدالمجید. متن نوشته: « هوالمستعان دوست ستوده‌خصال هنرمند ارجمند شکسته‌نویس زبده جناب آقای حسن اعرابی که مشتاق فراگیری مکتب اصیل و ماندگار حضرت استادی درویش عبدالمجید طالقانی می‌باشند و با تحریر دستخط زیبایی شیفتگی خود را به این مکتب عیان داشته‌اند و با تشریف‌فرمایی به تهران به همراه شاگردان و هنرجویان مستعد خود اشتیاق و علاقمندی را برای پیروی از مکتب اصیل ابراز نموده و با کمال مسرت شاگردان ممتاز خود را برای اتصال به این حلقه ماندگار تشویق و ترغیب می‌نمایند از حضرت سبحانی توفیق همگان را در پیروی از آثار آن استاد کل و اشاعه آن مکتب فراگیر آرزومندم محمدحسین عطارچیان ۵۶۴ »

از معروفترین شاگردان درویش، میرزا کوچک اصفهانی است که در خط شکسته از استادان مسلم است و از معروفترین شاگردان درویش به‌شمار می‌رود. تاریخ درگذشتش معلوم نیست اما حیات او تا سال ۱۲۲۸ مشخص است. نام کامل او را در جایی ذکر نکرده‌اند و خود او نیز در آثار فراوانی که دارد همه جا «میرزا کوچک» رقم کرده‌است. به استثنای یکی از قطعه‌های او که صریحاً نام خود را «محمد قاسم» ذکر کرده و چنین رقم کرده‌است: «حرره العبدالقل، محمد قاسم، مشهور به میرزا کوچک».[۱۱]

افرادی چون سید علی اکبر گلستانه، میرزا غلام رضا اصفهانی در دوره قاجار و از معاصرین اساتید محمدحسین عطارچیان، یداله کابلی خوانساری و رضا مشعشعی را می‌توان از شاگردان او نام برد. هرچند مستقیما محضر او را درک نکردند. در این میان میرزا غلام‌رضا و عطارچیان بیش از دیگران به شیوه درویش نزدیک شده‌اند.


آثار

همهٔ خطوط باقی مانده از اوآثار ۱۵ سال آخر عمر اوست. از او آثار فراوانی شامل کتاب، قطعه و مرقع به جای مانده‌است. از گرانبهاترین آثار وی جز قطعات و مرقعات متعدد نسخه کلیات سعدی است که در موزه کاخ گلستان تهران (کتابخانه سلطنتی سابق) نگهداری می‌شود و دیگری نگارش دوازده بند از «ترکیب بند محتشم کاشانی»در رثاء و شهادت سید الشهداء است[۱۲]:

تن‌های کشته گان همه بر خاک و خون نگر
سرهای سر وران همه بر نیزه‌ها ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه کربلا ببی

استاد شهریار

بـیو گـرافـی استاد شهـریار  

به قـلم جـناب آقای زاهـدی دوست استاد

اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود. 

گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.

شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است. 

بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد. 

شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزلهـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.

عـشقهـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی و غـزلهـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد.  برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد هـرچـه ملاحـضه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته است. زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است. 

محـرومیت و ناکامی های شهـریار در غـزلهـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر و سرنوشت عـشق به زبان شهـریار بـیان شده است و محـتاج به بـیان من نـیست.

خیلی از خاطرات تـلخ و شیروین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانهً شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـاخاطرات مزبور مشاهـده می شود. 

شهـریار روشن بـین است و از اول زندگی به وسیله رویأ هـدایت می شده است. دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.

اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند. این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیشتر خواهـد شد تعـبـیر کرد. 

خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب مجملا آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد ( قـریه یی واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقعهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم بدنبال او به زیر آب رفـته، هـر چـه جسـتجو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحضه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است. این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدت نـزدیکی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه ای برای شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.  

شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند. 

شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود.  شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگـارنـده مشاهـده کرده است:  

هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم، دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود. او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟ شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اضهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی. گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟ انسان که در توی اطاق خشک و بی آب و غـرق و خفـه نمی شود. شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه به دست من داد.  دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانهً شب به نام سـنفونی دریا ملاحضه می کـنـید. 

شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید. اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید.  ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است و با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشـنایی دیـده ام.  در آن موقع که بعـلت بحـرانهـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیلی او بعـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت. به من می گـفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قـبلا تعـیـیـن می کرد. در آن راه که می رفـتـیم، به انـتهـای آن نرسیده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً یک یا دو ارباب رجوع می رسید.  با آنکه سالهـا است از آن ایام می گـذرد، هـنوز من در حیرت آن پـیش آمدها هـستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مخـتـلف به شهـریار مـراجـعـه می کردند که گـاهـی به هـنر و حـرفـهً او هـیچ ارتـباطی نـداشت - شخـصی مراجـعـه می کرد و برای سنگ قـبر پـدرش شعـری می خواست یا دیگـری مراجـعـه می کرد و برای امـر طـبی و عـیادت مـریض از شهـریار استـمداد می جـست، از اینـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص برای گـرفـتن دعـا بود. 

خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزلهـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید ،راز و نـیاز و شب و عـلی مـندرج است. 

عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.  الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد پـی بـرده می شود. 

تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کرده و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته به قـم برده و به خاک سپـردیم.  حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده در منظومه ای وای مادرم نشان داده می شود. تا آنجا که می گوید:

می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود

انگـار جـیوه در دل من آب می کـنند

پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم

خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند

می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من

دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه

یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان

می آمد و به گـوش من آهـسته  می خلیـد: 

تـنـهـا شـدی پـسـر! 

شیرین ترین خاطره برای شهـریار این روزها دست می دهـد و آن وقـتی است که با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست. 

شهـریار در مقابل بچـه کوچک مخـصوصاً که زیـبا و خوش بـیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهـریا 51 ساله نعـمت غـیر مترقبه ای است، موقعی که شهـرزاد با لهـجـه آذربایجانی شعـر و تصـنیف فارسی می خواند، شهـریار نمی تواند کـثـرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.

شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است. در اویل شاعـری (بهـجـت) تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را ( شهـریار ) تعـیـیـن کرد:

که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد

روم به شهـر خود  و شهـریار خود باشم

و شاعـر ما بهـجت را به شهـریار تـبـدیل کرد و به هـمان نام هـم معـروف شد - تاریخ تـولـدش 1285 خورشیدی و نام پـدرش حاجی میرآقا خشگـنابی است که از سادات خشگـناب (قـریه نزدیک قره چـمن) و از وکـلای مبرز دادگـستـری تـبـریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم مـدفون شد. 

شهـریار تحـصـیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تـبـریز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصیل کرده است و در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذرانده است ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شده است و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، معـهـذا شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد و تا کـنون هـم در آن دستگـاه خدمت می کند.

شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند. منظومه (حـیـدر بابا) نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود. 

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دخـتری سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتری پـنج ماهـه بـه نام مریم است. 

شهـریار غـیر از این شرح حال ظاهـری که نوشته شد؛ شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هـم دارد که نویسنده بـیوگـرافی را در امر مشکـلی قـرار می دهـد.  نگـارنـده در این مورد ناچار بطور خلاصه و سربـسته نکـاتی از آن احوال را شرح دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـیان شود:

شهـریار در سالهـای 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکـتر ثـقـفی تـشکـیل می شد شرکت می کـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جراید و مجلات چاپ شده است؛ شهـریار در آن مجالس کـشفـیات زیادی کرده است و آن کـشـفـیات او را به سیر و سلوکاتی می کـشاند. در سال 1310 به خراسان می رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله این افـکار را داشتـه است و در سال 1314 که به تهـران مراجـعـت می کـند، تا سال 1319 این افـکار و اعمال را به شدت بـیـشـتـری تعـقـیت مـی کـند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درویشی می شود و سیر و سلوک این مرحـله را به سرعـت طی می کـند و در این طریق به قـدری پـیش می رود که بـر حـسب دسـتور پـیر مرشد قـرار می شود که خـرقـه بگـیرد و جانشین پـیر بـشود. تکـلیف این عـمل شهـریار را مـدتی در فـکـر و اندیشه عـمیـق قـرار می دهـد و چـنـدین ماه در حال تـردید و حـیرت سیر می کـند تا اینکه مـتوجه می شود که پـیـر شدن و احـتمالاً زیر و بال جـمع کـثـیری را به گـردن گـرفـتن برای شهـریار که مـنظورش معـرفـت الهـی است و کـشف حقایق است عـملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست.  اینجاست که شهـریار با توسل به ذات احـدیت و راز و نیازهای شبانه و به کشفیاتی عـلوی و معـنوی می رسد و به طوری که خودش می گـوید پـیش آمدی الهـی او را با روح یکی از اولیاء مرتـبط می کـند و آن مقام مقـدس کلیهً مشکلاتی را که شهـریار در راه حقـیقـت و عـرفان داشته حل می کند و موارد مبهـم و مجـهـول برای او کشف می شود.  

باری شهـریار پس از درک این فـیض عـظیم بکـلی تـغـیـیر حالت می دهـد. دیگـر از آن موقع به بعـد پـی بـردن به افـکار و حالات شهـریار برای خویشان و دوستان و آشـنایانش حـتی من مـشکـل شده بود؛ حرفهـایی می زد که درک آنهـا به طور عـادی مـقـدور نـبود - اعـمال و رفـتار شهـریار هـم به مـوازات گـفـتارش غـیر قـابل درک و عـجـیب شده بود. 

شهـریار در سالهای اخیر اقامت در تهـران خـیلی مـیل داشت که به شـیراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعـار (ای شیراز و در بارگـاه سعـدی) منعـکس کرده است ولی بعـدهـا از این فکر منصرف شد و چون در از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز به من گـفت که: " مـمکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم " و این هـم از حرفهـایی بود که از او شـنـیـدم و عـقـلم قـد نـمی داد - تا این که یک روز بی خـبر از هـمه کـس، حـتی از خانواده اش از تهـران حرکت کرد وخبر او را از تـبریز گـرفـتم. 

بالاخره سید محـمد حسین شهـریار در 27 شهـریـور 1367 خورشیـدی در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت قاطبه مـلت و احـترام کم نظیر به خاک سپـرده شد. چه نیک فرمود:   

برای ما شعـرا نـیـست مـردنی در کـار               کـه شعـرا را ابـدیـت نوشـته اند شعـار