رنه دکارت (1650-1569 م.) را معمولاً بنیان گذار فلسفه جدید
میدانند، و این چندان از واقعیت دور نیست. او نخستین مردی بود که در فلسفه
جدید نبوغی والا نشان داد و نظریات وی
در طبیعیات و فیزیک و نجوم نو تأثیری بسزا کرد. و اگر چه بسیاری از میراثهای
فلسفه مدرسی را نگاه داشت، اصولی را هم که گذشتگان بیان کرده بودند یکسره
نپذیرفت، ولی کوشید فلسفۀ کاملی بنیاد نهد که سازمان تازهیی داشته باشد. این
کار از روزگار ارسطو به بعد اتفاق نیفتاده بود، و معلول اطمینان جدیدی بود
که اهل علم به تازگی پیدا کرده بودند و این همه از آثار پیشرفت دانش بود. در
آثار و تصانیف دکارت، نوعی طراوت و زیبایی بود که از روزگار افلاطون تا عهد وی
در هیچ نوشتهیی وجود نداشته است. فلاسفۀ میان آن دو، یعنی ارسطو و دکارت،
بیشتر آموزگار بودند و اختراعات و اشتغالات علمی اندکی ظاهر گشته بود. دکارت
مینوشت، نه مانند آموزگاری؛ بلکه چون کاشف و پژوهندهیی بزرگ، ولی ترسان از
فاش کردن چه یافتهاست.
ملاصدرا می گوید
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر
روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه
ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در
زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر
شاه واگذار گردید که ، پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن
منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او
ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و
دعاهای این مرد پاک و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او
ارزانی کرد که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید که عالی
ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی
آشنا گردید که سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند
جهاندیده کم نظیر بنا نهاده شد. و تکمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش
دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی
سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.از
شاگردان او میتوان به حاج ملاهادی سبزه زاری و ملامحسن فیض کاشانی اشاره
کرد.
مشرف
الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی (وفات 691 یا 694) شاعر و نویسنده بزرگ
قرن هفتم در شیراز متولد شده و در همان شهر تحصیلات خود را آغاز کرده است.
سعدی
به سبب کشمکشهای میان خوارزمشاهیان و اتابکان فارس و هجوم مغول شیراز را
تکر کرد و به سفری طولانی پرداخت. این سفر در حدود سی تا چهل سال طول کشید
و سعدی با اندوخته و تجارب فراوان به وطن بازگشت و به تألیف آثار خود
پرداخت. این آثار به نظم و نثر است که از مشهورترین آنها غزلیات اوست.
اسلوبی که انوری در غزل ایجاد کرد به دست سعدی تکامل یافت و به آخرین حد ترقی رسید. سعدی فصاحت بیان و روانی گفتار را به جایی رسانیده که تاکنون هیچ شاعری نتوانسته است به اسلوب او سخن گوید و در شیوایی کلام به پای او برسد.
شیخ سعدی نه تنها یکی از ارجمندترین ایرانیان است ، بلکه یکی از بزرگترین سخن سرایان جهان است. در میان پارسی زبانان یکی دو تن بیش نیستند که بتوان با او برابر کرد، و از سخن گویان ملل دیگر هم از قدیم و جدید و کسانی که با سعدی همسری کنند بسیار معدودند : در ایران از جهت شهرت کم نظیر است و خاص و عام او را میشناسند در بیرون از ایران هم عوام اگر ندانند خواص البته به بزرگی قدر او پیبردهاند. با این همه از احوال و شرح زندگانی او چندان معلوماتی در دست نیست زیرا بدبختانه ایرانیان در ثبت احوال ابناء نوع خود به نهایت مسامحه و سهل انگاری ورزیدهاند چنانچه کمتر کسی از بزرگان ما جزئیات زندگانیش معلوم است، و درباره شیخ سعدی مسامحه به جایی رسیده که حتی نام او هم بدرستی ضبط نشده است.
ادامه مطلب ...نورالدین ابوالبرکات عبدالرحمن بن نظامالدین احمد بن شمسالدین محمد جامی نامیترین شاعر و نویسنده دانشمند و عارف قرن نهم هجری است. برخی از پژوهندگان او را بزرگترین استاد سخن بعد از حافظ و خاتم شاعران بزرگ پارسیگو نامیدهاند، پدرش از مردم محلهی دشت اصفهان بود و نسبتش از یک سو به امام محمد شیبانی و از سوی دیگر به شیخالاسلام احمد ژندهپیل جامی عارف مشهور قرن پنجم هجری میرسد. خانوادهاش در خرجرد جام ساکن شده بودند و وی در روز 23 شعبان سال 817 هجری ولایت یافت و در جوانی که پدرش از جام به هرات رفت در آن شهر ساکن شد و در همان زمان به شاعری آغاز کرد، چندی «دشتی» تخلص میکرد سپس «جامی» تخلص یافت در همان ایام که به تحصیل علوم متداول زمان خود مشغول بود مجذب طریقهی تصوف شد و در حلقهی مریدان سعدالدین محمد کاشفری جانشین عارف مشهور و جانشین بهاءالدین نقشبند متوفی به سال 860هجری در آمد و در ضمن تحصیل صرف و نحو و منطق و حکمت مشایی و حکمت اشراق و طبیعیات و ریاضیات و فقه و اصول و حدیث و قرائت و تفسیر، رمز تصوف را نیز فرا گرفت. در این زمان در مدرسهی نظامیه هرات ساکن بود و نزد معروفترین دانشمندان زمان مولانا جنید اصولی و خواجه علی سمرقندی و مولانا شهابالدین محمد جاجرمی که افضل مباحثان زمان بود و سلسله تعلیمش به مولانا سعدالدین تفتازانی میرسید تحصیل علم کرد. بعد از طی این مراحل جامی از هرات به سمرقند که در آن هنگام به برکت وجود الغبیک میرزا از مراکز مهم علمی بود، شتافت و خدمت قاضیزادهی رومی را دریافت و این استاد چنان شیفته این شاگرد بود که میگفت: « تا بنای سمرقند است هرگز بجودت طبع و قدرت تصوف این جوان جامی کسی از آب آمویه گذر نکرد. »
بدین ترتیب جامی در دو مرکز علمی هرات و سمرقند به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و به سر حد کمال معنوی نائل گردید.