حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله

ولادت

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سال عام الفیل (570 میلادی) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود. مورخان و دانشمندان شیعی ولادت رسول گرامی اسلام را در صبح جمعه روز هفدهم ربیع الاول و اکثر علمای اهل سنت ، دوازدهم همان ماه می دانند .

شجره‌نامه پیامبر

پدر بزرگوار رسول خدا عبدالله ،پسر عبدالمطلب ،و مادر ارجمندش آمنه دختر وهب است. اجداد او عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، همگی موحد و از مردان نیک روزگار خویش بوده‌اند.

سرپرست پیامبر

حضرت محمد صلی الله علیه و آله، هنوز به دنیا نیامده بود (یا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام «سوریه» در مدینه درگذشت. از آن پس سرپرستی کودک به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قریش ،رسید و او نیز کودک را به دایه‌ای به نام حلیمه از قبیله بنی‌سعد سپرد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم پنج سال در قبیله بنی‌سعد نزد حلیمه بود و پس از آن به دامان خانواده خویش بازگشت. پس از مدتی، آمنه برای زیارت قبر همسر خویش، عبدالله، و دیدار خویشاوندان راهی مدینه شد. او در این سفر فرزند خود را نیز همراه برد، یک ماه در شهر مدینه درنگ کرد و هنگام بازگشت در محلی به نام« ابواء» از دنیا رفت.

عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه، بیش از پیش از محمد محافظت می‌کرد؛ هر گاه در کنار کعبه با سران قریش و پسران خویش می‌نشست، همین که چشمش به محمد می افتاد او را در کنار خود می‌نشاند و می‌گفت:« به خدا سوگند، او دارای منزلتی بزرگ خواهد بود.»

در هشتمین بهار زندگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، عبدالمطلب نیز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستی حضرت وی را به عهده گرفت.
ابوطالب که مردی با ایمان، موحد و نیز از شخصیت‌های برجسته قریش بود، در نگهبانی و دفاع از پیامبر از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و در سالی که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر سالیانه خود برای تجارت به شام «سوریه» برد.
دراین سفر، کاروان قریش در مسیر خود در محلی به نام بصری توقف نمود. بحیرا، راهب مسیحی، که دراین مکان اقامت داشت، محمد را دید وخبر از آینده او و دین جهان‌گستر او داد.

دوران نوجوانی

پیامبر صلی الله علیه و آله در بیست (یا پانزده ) سالگی همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگ‌های فجار شرکت کرد. این نبرد بین طایفه قریش و قبیله قبیله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است: « من در این جنگ به عموهایم تیر می‌دادم تا آنان پرتاب کنند.»

پس از پایان نبرد فجار، پیمانی به نام «حلف الفضول» بین طایفه‌هایی از قریش بسته شد که بر اساس آن می‌بایست برای یاری هر مظلومی در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسی ستم رود. رسول خدا بیست ساله بود که در خانه عبدالله بن جدعان در این پیمان شرکت کرد و با قریشیان هم‌پیمان گردید تا یاور ستمدیدگان باشد.

آن حضرت سال‌ها پس از حلف الفضول (پس از بعثت و هجرت ) در زمان بسط اسلام فرمود: « در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است. »

حضرت محمد در سن 35 سالگی با تدبیر خود در نصب حجرالاسود (در ماجرای تجدید بنای کعبه) مانع جنگ و نزاع بین طواپف قریش گردید.

آوازه امانت‌داری و راست‌گفتاری محمد صلی الله علیه و آله باعث شد تا خدیجه، دختر خویلد، زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت، از مردان یاری می‌گرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام «سوریه» کند.

رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراوانی را که به دست آورده بود به خدیجه سپرد. خدیجه که شیفته‌ی حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد که مورد پذیرش او قرار گرفت. ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوریه» بوده است. سن خدیجه را هنگام ازدواج با پیامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کرده‌اند.

همسران و فرزندان

خدیجه اولین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود و تا زمانی که زنده بود رسول خدا همسر دیگری اختیار نکرد.
پیامبر از خدیجه دارای سه پسر و چهار دختر شد: قاسم (که کنیه پیامبر صلی الله علیه و آله به همین خاطر ابوالقاسم است)، عبدالله ، طاهر، رقیه ، ام الکلثوم ، زینب و فاطمه سلام الله علیها .

پیامبر از دیگر همسران خود فرزندی نداشت جز از ماریه قبطیه که صاحب پسری به نام ابراهیم گردید.


علی در دامن پیامبر

حضرت محمد برای کمک به عمویش، ابوطالب، که در تنگدستی قرار گرفته بود، فرزند او علی را همراه برد و تحت سرپرستی خود قرار داد و عباس ،عموی پیامبر، هم فرزند دیگر ابوطالب، جعفر، را به همراه برد. آنگاه رسول خدا فرمود: « من همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است.»

بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله

پیامبر اکرم هر سال مدتی را در غار حرا به اعتکاف می‌نشست. در این مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند می پرداخت کسی جز علی علیه السلام او را نمی‌دید.

img/daneshnameh_up/c/c8/cave_of_hirra.jpg


پس از پایان اعتکاف به مکه باز می‌گشت، گرد خانه خدا طواف می‌کرد و سپس به خانه می‌رفت.
محمد صلی الله علیه و آله در بامداد بیست و هفتم ماه رجب سیزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول جبرئیل (فرشته وحی) و تلاوت آیات ابتدای سوره علق از جانب خداوند به پیامبری مبعوث گردید.پیامبر پس از نزول وحی از حرا پاپین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد. اولین بانویی که به محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و رسالت او را تصدیق کرد همسرش خدیجه و اولین مرد، علی علیه السلام بود؛ چنانکه خودش در نهج البلاغه می‌گوید:«
در آن زمان، اسلام درخانه‌ای نیامده بود مگر خانه‌ی رسول خدا و خدیجه، و من سوم ایشان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. . .»
ّ

دعوت سرّی به اسلام


پیامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سری پرداخت و عده‌ای مخفیانه به آیین اسلام گرویدند. برخی از این افراد عبارتند از:
زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبیدالله، ابو عبیده جراح، ابو مسلمه، ارقم بن ابی الارقم، خباب بن الارت، ابوبکر بن ابی قحافه.

دعوت نزدیکان خود به اسلام

پس از سه سال دعوت مخفیانه، از جانب خداوند، آیه « و انذر عشیرتک الاقربین» (خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان) ـ سوره شعراء/ 214ـ بر آن حضرت نازل شد.

رسول خدا نزدیکانش از خاندان حضرت عبدالمطلب علیه السلام را به منزلش خود دعوت نمود و پس از پذیرایی از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولی با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند.
پیامبر بار دیگرآنها را گرد آورد و علی علیه السلام خوراکی برایشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خویش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود: «کدامیک از شما در راه اسلام مرا کمک می‌دهد تا برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» هیچ کدام سخن نگفتند جز علی علیه السلام که از همه کم‌سال‌تر بود. علی گفت: «یا رسول الله! من تو را در این کار یاری می‌دهم.»
این ماجرا تا سه بار تکرار شد.
سپس رسول خدا فرمود: « این (علی علیه السلام)، برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست. پس از او بشنوید و فرمانش را پیروی کنید. جمعیت به پا خاستند و خندیدند و به ابوطالب گفتند: «تو را امر کرد که حرف پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی.»
از همین زمان بود که قریش، آشکارا به دشمنی با رسول خدا پرداخت.

دعوت همگانی

در مرحله دوم از دعوت پیامبر، فرمان وحی رسید که:« فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین.» (پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان دوری جوی که ما شرّ مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد) ـ سوره حجر، آیه 94 - 95.
در پی این فرمان پیامبر، رسالت خود و دعوت به اسلام را علنی نمود.

img/daneshnameh_up/7/77/invation.gif


مردم قریش او را مسخره کردند و مورد آزار و اذیّت قرار دادند. به‌ویژه به این دلیل که وی به صراحت از بتان و آیین و روش‌های ضدانسانی آنان انتقاد می‌کرد. ابوطالب در این دوران علی‌رغم مخالفت‌ها و دشمنی‌های قریش ایستادگی کرد و از برادرزاده خود، محمد صلی الله علیه و آله، نگاهبانی نمود.

هجرت به حبشه


به‌تدریج نام رسول خدا و دین اسلام به اطراف مکه و نواحی گوناگون عربستان کشیده می‌شد. انتشار روزافزون اسلام، افکار قریش را پریشان کرد و آنها را به فکر چاره انداخت تا از هر راه ممکن، این نور مقدس را خاموش کنند. بارها برای شکایت از پیامبر، نزد ابو طالب، بزرگ قریش، آمدند و زبان به گله و تهدید گشودند؛ لیکن ابوطالب از حمایت پیامبر قدمی عقب ننشست و لحظه ای از دفاع او فروگذار ننمود. بارها سعی کردند پیامبر را با ثروت و قدرت تطمیع کنند ولی ناکام ماندند. پس از این ناامیدی، بر دشمنی و آزار رسول خدا افزودند. به‌خصوص یاران آن حضرت مانند بلال حبشی ، عمار یاسر و همسرش، عبدالله بن مسعود و .... را تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند. این فشارها چنان شدت گرفت که گروهی از اصحاب به نزد پیامبر آمدند و درباره مهاجرت از مکه کسب تکلیف کردند. پیامبر فرمود:« اگر به حبشه سفر کنید، بسیار برای شما سودمند خواهد بود.» و و به این ترتیب به تعدادی از یاران خود اجازه مهاجرت به حبشه را صادر فرمود. آنها به سرپرستی جعفر بن ابیطالب در گروهی متشکل از هشتاد و سه مرد و هیجده زن، رهسپار حبشه شدند.

قریش برای مقابله با پیامبر و مسلمانان از راههای مختلفی وارد شد که برخی از آنها و حوادث این دوران عبارتند از:
اقدام جهت بازگرداندن مهاجرین از حبشه که با عدم موافقت پادشاه حبشه با اخراج مهاجرین روبه‌رو شد.
<BR>مراجعت گروه اولیّه مهاجرین به سبب انتشار خبری دروغین
<BR>ورود گروه تحقیق مسیحیان حبشه به مکه
<BR>سفر گروهی از مشرکین به مدینه برای ملاقات با یهودیان
<BR>تهمت های ناروا به پیامبراسلام
<BR>اندیشه مقابله با قرآن
<BR>تحریم شنیدن آیات قرآن
<BR>جلوگیری از اسلام آوردن افراد
<BR>و محاصره اقتصادی که در اثر آن پیامبر و مسلمان‌ها مجبور شدند از مکه خارج شوند و مدت سه سال را در تنگنای شدید در درّه ای به‌نام شعب ابوطالب بگذرانند.

این ماجرا شش سال پس از بعثت رسول خدا در اولین شب ماه محرم سال هفتم واقع شد. رسول خدا و همه بنی هاشم و بنی‌ مطلب سه سال ( تا نیمه رجب سال دهم) در شعب ابی طالب گرفتار بودند.

مرگ خدیجه و ابو طالب

در رمضان سال دهم بعثت (دو ماه پس از خروج بنی هاشم از شعب و سه سال پیش از هجرت)، ابوطالب و خدیجه به فاصله سه روز از یکدیگر از دنیارفتند؛ ابتدا خدیجه در سن 65 سالگی و سپس ابوطالب در سن هشتاد و چند سالگی با مرگ خود، رسول خدا را داغدار کردند. آن دو در حجون مکه به خاک سپرده شدند.


دعوت از مردم طائف

سفر رسول خدا به طائف برای دعوت مردم به اسلام و واقعه معراج از حوادث مهم این دوران است.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله پس از آن که از طرف خداوند مامور شد دعوت خود را آشکار کند (در سال چهارم بعثت) ده سال پی در پی با قبائل گوناگون عرب تماس گرفت و آنان را به دین اسلام دعوت کرد. به آنان می فرمود: «بگوئید لا اله الا الله تا رستگار گردید.» ولی آنان از پذیرش دعوت پیامبر سر باز می‌زدند.


امام علی (ع)

علی (ع):

من همان ذکری هستم که به فراموشی سپرده شده

 و همان راهی که از آن منحرف شده اند

 و همان ایمانی که بدان کافر شده اند

 و همان قرآنی که مهجور مانده

 و همان دینی که تکذیب شده

و همان صراطی که از آن روی گردانده اند.

جرج برنارد شاو، ماشین متبسم


جرج برنارد شاو، نمایشنامه‌نویس ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبیات، ۱۵۲ سال پیش در ۲۶ جولای ۱۸۵۶ میلادی متولد شد. وی در طول عمر ۹۴ ساله خود آثار فراوانی خلق کرد. نوشته زیر درآمد کوتاهی بر زندگی و کار اوست که به مناسبت سالروز تولد وی تنظیم شده‌است.\
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بیست ششم جولای روز تولد جورج برنارد شاو است. این نمایشنامه‌نویس شهیر نیز مانند اسکار وایلد و سایر نمایشنامه‌نویسانی که مسیر تأتر بریتانیا را تغییر دادند، یک ایرلندی بود. وینستون چرچیل درباره او گفته است: « [شاو] موجودی زیرک، چابک، تندخو و فهیم است. جک فراستی ‌را تصور کنید که با لباسی پرزرق و برق زیر آفتاب می‌رقصد.» این توصیف چرچیل جدا از بیان خصوصیات اصلی شاو، بیان‌گر زندگی‌ طولانی و دوره زمانی‌ای که وی در آن می‌زیست نیز هست.

 شاو که در دوره ویکتوریا به دنیا آمده و بزرگ شده بود، تا زمان مرگش در سال 1950 شخصیت اجتماعی مهمی محسوب می‌شد. دایره تجربیات او تمام وقایع تاریخی مهم نیمه دوم قرن نوزده و نیمه اول قرن بیستم را در بر گرفته بود. او این تجربیات را با زبانی طنز‌آلود و هجوآمیز که مشخصه اصلی نمایشنامه‌های اوست بیان کرده ‌است. 

وقتی او در سال 1876 و در سن پانزده سالگی دوبلین را ترک کرد و به لندن آمد، مصمم بود که نویسنده شود. به همین دلیل و به خاطر جبران فقدان تحصیلات آکادمیک خود، به مدت 2 سال به کتابخانه موزه لندن رفته و در آنجا به مطالعه می‌پرداخت. در همان کتابخانه بود که با ویلیام آرکر آشنا شد. آرکر مجذوب ترکیب عجیب کتاب‌هایی که شاو می‌خواند شده بود: از "سرمایه" مارکس گرفته تا متن اپرای "تریستان و ایزولد" واگنر. این آشنایی موجبات ورود شاو به حرفه روزنامه‌نگاری را فراهم کرد. او در ابتدا به عنوان منتقد هنر و سپس به عنوان منتقد موسیقی فعالیت می‌کرد تا اینکه در سال 1892 اولین نمایشنامه‌اش با عنوان " سرای‌ بیوگان" به روی صحنه رفت و با وجود اینکه بعد از 2 اجرا متوقف شد، اما حرفه او به عنوان یک نمایشنامه‌نویس آغاز شده بود. از آنجا که در ابتدا نگاه انتقادی نمایشنامه‌های شاو به شرایط جاری جامعه بریتانیا، اجرای آن‌ها را با مشکلاتی مواجه می‌کرد، وی تصمیم گرفت آنها را تحت عنوان "نمایشنامه‌هایی دل‌انگیز و ناگوار" منتشر کند. 

بالاخره در سال 1904 نمایشنامه "کاندیدا" در تأتر سلطنتی به روی صحنه رفت و اجرای موفقیت‌آمیز آن باعث مطرح شدن شاو به عنوان یک هنرمند پیشرو شد. همچنین او شدیدا تحت تاثیر نمایشنامه‌نویس نروژی، هنریک ایبسن بود و او را در تابو‌شکنی پیشگام می‌دانست. 

شاو در "نمایشنامه‌های ناگوار" به معایب کاپیتالیسم حمله کرده‌است و مشکلات اخلاقی و اجتماعی انگلستان دوره ویکتوریا را به چالش کشیده. او خالق نوعی درام اندیشه است؛ درامی که در آن شخصیت‌ها عمیقا از دیدگاه خود دفاع کرده و جایگاه اجتماعی خود را توجیه می‌کنند. هدف شاو حمله به از-خود-خوشنودی و اخلاقیات ریاکارانه مخاطبان ویکتوریای‌اش بود. او با فصاحت دیالوگ‌ها و واژگونی‌ غیره‌ منتظره موقعیت‌ها در روند داستانی نمایشنامه، مخاطبانش را با مهارت تمام در موقعیتی قرار می‌دهد که درگیر احساس همدردی ناخواسته‌ای با شخصیت‌ها شده و از پیش‌فرض‌های سنتی خود تعدی کنند. 

تا پایان اولین دهه قرن بیستم شاو به شهرت ادبی قابل توجهی دست یافته بود و از وجهه خود به عنوان انسانی روشنفکر، سنت‌شکن، شوخ و منطقی برای ابراز نظرات اجتماعی‌اش استفاده می‌کرد. او از خیلی از جهات فردی تندرو محسوب می‌شد؛ گیاهخواری که آن‌قدر جرات داشت که در جنگ جهانی اول یک صلح‌طلب باشد. وی همچنین مدافع حقوق زنان و خواهان اصلاح نگارش انگلیسی بود. پافشاری شاو بر عقل‌گرایی به حدی بود که برخی از هم‌عصرانش او را انسانی بی‌روح می‌دانستند. 

ویلیام باتلر ییتس، شاعر بزرگ ایرلندی و برنده جایزه نوبل پس از دیدن اجرای "جنگ‌افزارها و انسان‌ها" گفته است که کابوس چرخ‌خیاطی‌ای را دیده «که تیک تیک صدا می‌داد و می‌درخشید، موضوع جالب این بود که این چرخ خیاطی لبخند می‌زد، دایما لبخند می‌زد!» اما او در ادامه می‌گوید: «من از ترسناکی [نمایشنامه] شاو لذت بردم. او می‌تواند به دشمنان من و به دشمنان عزیزانم ضربه‌ای وارد کند که من هرگز نخواهم توانست؛ که هرگز هیچ کدام از نویسندگان حاضری که برایم عزیزند نخواهند توانست.»
 
شاو در سال 1925 برنده جایزه نوبل ادبیات شد، او این نشان را تنها به اصرار همسرش که آن را افتخاری برای ایرلند می‌دانست پذیرفت ولی جایزه نقدی آن را قبول نکرد و خواست که از آن برای ترجمه آثار سوئدی به انگلیسی استفاده کنند. او همچنین به خاطر اقتباس فیلمنامه‌ای یکی از نمایشنامه‌هایش در سال 1938 برنده جایزه اسکار شد. جرج برنارد شاو در طول عمر 94 ساله خود در حدود 50 نمایشنامه نوشت و تاکنون تنها کسی است هم جایزه نوبل و هم اسکار را از آن خود کرده است.

زندگینامه اسطوره دروازه بانی ناصر حجازی

من آن گلبرگ مغرورم

که می میرم ز بی آبی

ولی با خفت و خواری

پی شبنم نمی گردم .....

ناصر حجازی در تهران، محله آریانا (مالک اشتر) در تاریخ 28 آذرماه 1328 به دنیا آمد. وی دروازه بان سابق تیم های استقلال (تاج) و تیم ملی ایران است  که اکنون به مربیگری می پردازد. یکی از محبوب ترین و مشهور ترین فوتبالیست های ایرانی بشمار می رود، در استقلال تهران از او بعنوان تنها اسطوره ی این باشگاه  نام می برند. در سال 1378 کنفدراسیون فوتبال آسیا (تنها به خاطر بی لیاقتی مسئولان فوتبال ایران) وی را بعنوان دومین دروازه بان برتر قرن بیستمِ این قاره  انتخاب کرد. پدرش متولد تبریز  بود و آژانس املاک داشت. وی با چهار خواهر و یک برادر در خانواده ای 8 نفری زندگی می کرد.  در کودکی بازیگوش بود و  در سوم دبستان، ششم ابتدایی و ششم دبیرستان رفوزه شد. اما به هر ترتیب موفق شد دیپلم بگیرد. دوران دبستان را در دبستان هخامنش طی کرد و دوره دبیرستان را  در بیرستان های سعادت، سینا، سهند و شرف طی کرد. رشته اصلی وی بسکتبال بود اما روزی با دوستانش به تماشای مسابقات فوتبال منطقه ی 8 می رود در آنچا تیم  مدرسه منتخب مدرسه اشان بازی داشته و اتفاقا دروازبان تیم آسیب دیده بوده است؛  حسین دستگاه (خبرنگار وقت کیهان ورزشی) که مربی تیم مدرسه بود او را صدا  می زند و پست دروازبانی را به او می سپارد. دو ماه بعد همراه با تیم کیهان ورزشی که بازیکنانی همچون غلام وفاخواه، مهدی مناجاتی و مجید حلوایی را به خدمت  داشت راهی گرگان میشود تا برای این تیم بازی کند. در گرگان در حالی که وی تنها 16 سال داشت نتیجه را 1-0 واگذار کردند. فردی به نام هویدا اولین پیشنهاد  حرفه ای فوتبال را به او کرد و وی به تیم دسته دومی دارایی پیوست. و به تحصیلاتش ادامه داد و توانست در مدرسه عالی ترجمه مدرک لیسانس مترجمی زبان انگلیسی  بگیرد.

 

 

 

رده باشگاهی

 

ناصر حجازی در دهه ی 40 دروازه بان باشگاه تاج بود. در سن 18 سالگی با این تیم شروع کرد و همراه با این تیم اولین قهرمانی آسیا را در سال 1349 با مربیگری  رایکوف بدست آورد. در این بازی وی دروازه بان تیم تاج بود و بازی در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) مقابل تیم هاپوئل از اسرائیل برگزار میشد. در این  بازی غلام وفا خواه در دقیقه 83 نتیجه را مساوی کرد و در وقت اضافه تیم تاج با گل مسعود معینی مدافع پیش تاخته خود در وقت اضافه قهرمان جام باشگاه های آسیا  شد. بعد از حضور در جام جهانی در سال 1356 از طرف باشگاه منچستر یونایتد پیشنهادی دریافت کرد و یک ماه با این تیم تمرین کرد و حتی در برابر تیم استک سیتی  Stoke City برای منچستر یونایتد بازی کرد. متاسفانه علارغم اینکه تیم منچستریونایتد خواهان بخدمت گرفتن وی بود بخاطر مشکلاتی که در ایران وجود داشت موفق به امضای قرار داد با این تیم نشد.

 

 

 

رده ملی

 

بعد از ملحق شدن به تیم ملی ایران وی توانست با تصاحب جام ملت های آسیا در سال 1346 به افتخارات خود بیافزاید. بهترین بازی و البته خاطره انگیز ترین بازی وی  برای تیم ملی ایران در برابر کره جوبی بوده است که در ورزشگاه 70 هزارنفری اما خاکی این کشور برگزار شد.  وی قهرمانی در جام ملت های آسیا را دوبار دیگر  در سالهای 1350 و 1354 همراه با تیم ملی ایران تجربه کرد. در سال 1350، او تیم ملی ایران را در بازی های المپیک مونیخ همراهی کرد و به جام جهانی 1386  آرژانتین نیز راه یافت.

 

 

 

دوران مربیگری

 

 وی بخاطر قانونی من دراوردی و احمقانه ( قانون 29 ساله ها) که حضور در دروازه را برای بازیکنانی که بیش از 29 سال دارند منع میکرد، مجبور به کناره گیری  از فوتبال حرفه ای شد. سپس به کشور های جنوب شرق آسیا سفر کرد. در آنجا مربی-بازیکن تیم محمدان بنگلادش بود و توانست این تیم را به جمع هشت تیم برتر  آسیا برساند. وی با تیم محمدان توانست پرسپولیس تهران را نیز شکست دهد.

 

در طی دهه ی 70، حجازی مربی بسیاری از تیم های فوتبال از قبیل بانک تجارت، ماشین سازی ، استقلال تهران و استقلال اهواز بود. متاسفانه او بخاطر غرور بی  اندازه درست مانند همتای پرسپولیس اش علی پروین مدرک مربیگری ندارد و در اینگونه کلاس ها شرکت نمی کند. باوجوداین،  در زمان کار با تیم استقلال تهران، ناصر  حجازی توانست با این تیم به فینال جام باشگاه های آسیا راه یابد؛ اما متاسفانه بخاطر اشتباهات فردی بعضی از بازیکنان موفق به فتح این جام نشد و به نایب قهرمانی رضایت  داد. بسیاری از منقدین از او انتظار قهرمانی را داشتند اما بعد از اولین اخراج او از استقلال در اردبیهشت ماه سال 1378 ، تکرار نایب قهرمانی او در آسیا برای تیم  های ایرانی ده سال طول کشید تا سرانجام درست زمانی که او به استقلال بازگشت تیم باشگاهی سیمان سپاهان با مربیگری لوکا بوناچیچ توانست همین عنوان در آسیا تکرار  کند. در طی دوران مربیگری، ناصر حجازی توانسته است بازیکنانی مانند علی دایی و رحمان رضایی را به فوتبال ایران معرفی کند.

 

 

 

مخالفان

 

با وجود محبوبیت اسطوره ای او در نزد هواداران استقلال، دیگر پیشکسوتان و تعدادی از بازیکنان استقلال باعث اخراج وی از استقلال درسال 1378 و 1386گردیدند،  اخراج وی علارغم تمام موفقیت هایی بود که با استقلال بدست آورده بود. از مخالفان ناصر حجازی میتوان به امیرقلعه نویی، جواد زرینچه، پرویز برومند و بسیاری از  بازیکنان نامدار اوایل دهه ی هفتاد استقلال اشاره کرد که با مربیگری او برای استقلال در سال 1374 مجبور به ترک این تیم شدند (یکی از همین اخراجی ها امیرقلعه نویی  است). وی در تابستان 1386 با روی کار آمدن مجدد علی فتح اله زاده به استقلال پیوست. البته این مساله مطرح است که علی فتح اله زاده تنها از او برای کسب  درامد بیشتر از طریق تماشاچیان  استقاده ابزاری کرده است.  وی را تنها بعد از انجام 12 بازی در لیگ برتر کاملا سیاستمدارانه و محترمانه اخراج کردند. البته در  کنار اشکال تراشی های بسیار،  بدشانسی های بسیاری نیز در تیم استقلال گریبان او را گرفت. وی هم اکنون در سمت مدیر فنی به فعالیت خود در این باشگاه ادامه می  دهد.

 

 

 

خرده اتفاقات

 

یک بار پدرش به منزل آمد و برادرش را سوار ماشین کرد تا باهم به مسافرت بروند، به دنبال ماشین می دوید و داد میزد که او را با خودشان ببرند. آنها قبول نکردند؛ سر  پدر و برادرش داد کشید و با همان حالتی که گریه می کرد به آنها گفت: "عیبی ندارد، مرا با خودتان نبرید. ولی مطمئن باشید تمام دنیا را با پای خودم میروم"

در خردسالی میخواستند به او آمپول بزنند. تا آن موقع آمپول نزده بود ولی شنیده بود که آمپول زدن درد دارد به همین دلیل فرار کرد. پدر، مادر، برادرش و کسی که  قرار بود به او آمپول بزند دنبال او می دویدند و سرانجام چهارنفری موفق شدند او را بگیرند و به او آمپول بزنند

در مسابقات منطقه ای وقتی که تنها 16 سال داشت مربی تیم حریف پشت دروازه او آمد و به او گفت: "ناصرجان، تو را به خدا یک توپ را ول کن تا ما بازی را  ببریم. ما خرج کرده ایم، آبرویمان می رود."

اولین نشریه ای که عکس ناصرحجازی را چاپ کرده است نشریه ای به نام آیندگان بوده است.

بعد از بازی با کره جنوبی تیتر روزنامه ای این بوده است: " حجازی؛ معجزه گر پیونگ یانگ"

در 23 سالگی اولین فرزندش آتیلا به دنیا آمد.

سنگین ترین شکست لیگ برتر در کارنامه ی او ثبت شده است. در آخرین بازی لیگ در فصل 79 -80 تیم استقلال رشت با مربیگری وی با نتیجه فاجعه آمیز 7-1  در برابر ابومسلم خراسان تن به شکست داد.

 

 

 

 

پرونده ناصر حجازی :

 

 

اطلاعات شخصی:

 

تاریخ تولد 28 آذر ماه 1328 برابر با 19 دسامبر 1949 

 

محل تولد تهران / آریانا

 

میزان تحصیلات کارشناسی زبان انگلیسی (مترجمی)

 

پست بازی دروازه بان

 

 

 

باشگاههای دوران بازیگری :

 

1346 - 1356 استقلال تهران (تاج سابق)

1356- 1357 شهباز

حضور در تیم ملی

1346 - 1356 62 بازی

 

 

 

باشگاههای دوران مربیگری :

 

1366 محمدان 

1366 تا 1367 شهرداری کرمان

1368-1372 بانک تجارت

1372-1373 سپاهان

1373-1374 ماشین سازی تبریز

1374 تا 1377 استقلال

1377 تا 1379 ذوب آهن

1379 تا1380 استقلال رشت

1380 تا 1381 ماشین سازی تبریز

1381 تا 1382 استقلال اهواز

1384 - 1385 نساجی مازندران

1386  استقلال

 

 

 

افتخارات باشگاهی :

 

قهرمانی جام باشگاه های تهران (1347)

قهرمانی جام باشگاه های تهران (1348)

قهرمانی جام حذفی (1348)

جام میلز هندوستان (1348)

نایب قهرمانی جام باشگاه های تهران (1349)

نایب قهرمانی جام حذفی (1349)

قهرمانی جام باشگاه های آسیا (1349)

جام میلز هندوستان (1349)

قهرمانی جام باشگاه های تهران (1350)

قهرمانی جام دوستی (1351)

نایب قهرمانی جام هندوستان (1351)

قهرمانی جام اتحاد (1352)

نایب قهرمانی جام تخت جمشید (1352)

قهرمانی جام تخت جمشید (1353)

قهرمانی جام حذفی کشوری (1356)

 

 

 

افتخارات ملی :

 

حضور در جام جهانی در سال 1354

قهرمانی در مسابقات جام ایران (1351)

قهرمانی جام ملت های آسیا (1346)

قهرمانی جام ملت های آسیا (1350)

قهرمانی جام ملت های آسیا (1354)

 

 

 

 

افتخارات مربیگری :

 

قهرمانی جام آزادگان (1376)

قهرمانی جام پرچم ترکمنستان (1376)

نایب قهرمانی لیگ کشور (1377)

نایب قهرمانی جام باشگاه های آسیا (1377)

 

 

 

مربی گری تیم ملی ایران هنوز به وی واگذار نشده است

 



[hejazi1.jpg]