خواجه نصیر الدین طوسی


خواجه نصیر الدین مشهور به محقق طوسی؛ حکیم و دانشمند میهن پرست ایرانی در سال ۵۹۷ هجری در شهر توس دیده به جهان گشود.
در زمان هلاکوخان به وزارت رسید و انتقام ایرانیان را از دستگاه خلافت و جور عباسیان گرفت و با کمک هلاکو توانست خلافت عباسیان را در بغداد پایان بخشد و به قرنها ستم و بیداد آنها پایان بخشد .
او رصدخانه مراغه را با بیش از ۱۲ دستگاه و ابزار نجومی جدید؛ با ابتکار خود ساخت که از شاهکارهای مراکز علمی جهان در قرون وسطی بود. بعدها تیکوبراهه منجم هلندی با تقلید از او رصدخانه اوزانین برگ را برپا نمود.

 

خواجه حدود ۸۰ کتاب و رساله در ریاضیات؛ نجوم؛ فلسفه؛ تفسیر و مسایل اجتماعی نوشت و از کارهای معروف او در علوم؛ وضع مثلثات و قضایای هندسه کروی؛ تفهیم بی نهایت کوچک ها و تکمیل نظریه ارشمیدس است.

علامه حلی(شاگرد وی) از او به عنوان استاد بشریت یاد میکند- جورج ساتن وی را بزرگترین ریاضیدان ایران به شمار می آورد و بروکلمن آلمانی می گوید وی از مشهورترین دانشمندان قرن هفتم و برترین مولفان این قرن به طور مطلق است. جامعه علمی جهان به پاس خدمات و تلاشهای این دانشمند بزرگ در علم ریاضی و نجوم نامش را بر کره ماه ثبت نمود.

این اندیشمند و متفکر بزرگ سرانجام در سال ۶۷۲ هجری در شهر کاظمین در گذشت.




خـواجه نصیر الدیـن طوسى 597 _ 672 هـ ق


زاد روز

خـواجه نصیر الدیـن طوسى، روز شنبه یازدهـم جمادى الاول سال 597 هـ.ق در شهر طوس خراسان چشـم به جهان گشـود نام او محمد، کنیه اش (ابو جعفر ) لقبش (نصیر الدیـن) (محقق طوسى) (استاد البشر) و شهرتـش (خـواجه) است.

آموخته ها
خواجه نصیر الدیـن ایام کودکى و جـوانى خود را در طوس گذراند، و دروس مقدماتى از قبیل خـواندن و نوشتـن، قرائت قرآن، قـواعد زبان عربـى و فارسى، معانى و بیان و مقدارى از علـوم منقـول از قبیل حدیث و ... را نزد پدر روحانى خـود (محمد بـن حسـن طـوسى) فراگرفت در ایـن ایام خواجه نصیر از مادرش در یادگیرى خـواندن قـرآن و متـون فارسـى استفاده مـى کـرد .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نیشابـور و برای ادامه تحصیل به شهر رى و از آنجا به قم و بعد از مدتی راهى اصفهان شد، لیکـن در اصفهان استادى که بتـواند از او استفاده نماید، نیافت بعد از انـدک مـدتـى به عراق مهاجـرت نمـود در عراق علـم فقه را فراگرفته و در سال 619 هـ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معین الـدیـن گشت خـواجه در عراق در درس اصـول فقه علامه حلـى حـاضـر گشت، وى نیز متقـابلا در درس حکمت خواجه شرکت مى نمود ایـن سنت حسنه تاکنون در حـوزه ها باقى است و استاد و شاگرد به فراخـور معلـومات علمـى یکـدیگر از هـم استفاده مـى کنند و نهایت تـواضع و فروتنـى را براى کسب علـم از خود نشان مى دهند.
خـواجه سپـس در موصل نجـوم و ریاضـى را مـىآمـوزد به ایـن ترتیب خـواجه نصیر دوران تحصیل خـود را پشت سر مـى گذارد و بعد از مـدتها دورى از وطـن و خـانـواده قصـد عزیمت به خـراسـان مـى کنـد.

اساتید

ادامه مطلب ...

مولانا جلال الدین محمد بلخی - مولوی



مولانا جلال الدین محمد بلخی ؛ رومی؛ فرزند بهاالدین الولد سطان العلماء در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسیده بود که پدر او به علت رنجشی که از سلطان محمد خوارزمشاه پیدا کرده بود شهر و دیار خود راترک کرد و با خاندان خود به عزم حج و زیارت کعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نیشابور به زیارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدین « را ستایش کرد . وکتاب اسرار نامه ئ خود را به او هدیه داد.
پدرش از خراسان عزم بغداد کرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصریه عازم مکه شد. وپس از بر آوردن مناسک حج قصد شام کرد و مدتها در آن شهر ماند و در پایان عمر به شهر قونیه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق میپرداخت.
جلال الدین محمد پس از وی در حالی که بیش از24 سال از عمرش نمی گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در این هنگام برهان الدین محقق ترمذی که از تربیت یافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ویرانی آن سرزمین به قونیه آمد و مولانا او را چون مراد و پیری راه دان برگزید و پس از فوت این دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدریس فقه و سایر علوم دین مشغول شد . تا آنکه در سال 642 هجری به شمس تبریزی برخورد .
شمس و افادات معنوی او در مولانا سخت اثر کرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردی زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضیح اصول و فروع دین مبین مشغول بود . ولی پس از آشنایی با این مرد کامل ترک مجالس وعظ وسخنرانی را ترک گفت ودر جمله صوفیان صافی واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعری پرداخت واین همه آثار بدیع از خود به یادگار گذاشت .
شمس بیش از سه سال در قونیه نماند وبه عللی که به تفضیل در شرح احوال مولانا باید دید . شبی در سال 645 ترک قونیه گفت وناپدید شد . مولانا در فراغ او روز گار ی بس ناروا گذراند وچون از وی نا امید شد دل به وپس از او به حسام الدین چلپی سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوی معنوی مشغول شد. و اشعار این کتاب را به حسام الدین عرضه میکرد, تا اینکه سر انجام در اوایل سال 672 هجری به دیدار یار شتافت. مولانا در زمانی می زیست که دوران اوج ترقی و درخشش تصوف در ایران بود. در طی سه قرن پیش از روزگار زندگی او, درباره اقسام علوم ادبی , فلسفی , دینی و غیره به همت دانشمندان و شاعران و نویسندگان نام آور ایرانی مطالعات عمیق انجام گرفته وآثار گرانبهایی پدید آمده بود.
شعر فارسی در دوره های پیش از مولانا با طلوع امثال رودکی , عنصری , ناصر خسرو , مسعود سعد , خیام ,انوری ,نظامی ,خاقانی راه درازی سپرده ودر قرن هفتم هجری که زمان زندگانی مولوی است , به کمال خود رسیده بود. شعر عرفانی هم در همین دوره به پیشرفت های بزرگ نائل آمده و بدست عرفای مشهوری همچون سنایی , عطار و دیگران آثار با ارزشی مانندحدیقه , منطق الطیر , مصیبت نامه , اسرار نامه و غیره پدید آمده بود.
مولوی را نمی توان نماینده دانشی ویژه و محدود به شمار آورد. اگر تنها شاعرش بنامیم یا فیلسوف یا مورخ یا عالم دین, در این کار به راه صواب نرفته ایم . زیرا با اینکه از بیشتر این علوم بهره وافی داشته و گاه حتی در مقام استادی معجزه گر در نوسازی و تکمیل اغلب آنها در جامعه شعرگامهای اساسی برداشته , اما به تنهایی هیچ یک از اینها نیست, زیرا روح متعالیو ذوق سرشار, بینش ژرف موجب شده تادر هیچ غالبی متداول نگنجد.
شهرت بی مانند مولوی بعنوان چهره ای درخشان و برجسته در تاریخ مشاهیرعلم و ادب جهان بدان سبب است که وی گذشته از وقوف کامل به علوم وفنون گوناگون, عارفی است دل اگاه, شاعری است درد شناس, پر شور وبی پروا و اندیشه وری است پویا که ادمیان را از طریق خوار شمردن تمام پدیده های عینی و ذهنی این جهان, همچون: علوم ظاهری , لذایذ زود گذر جسمانی, مقامات و تعلقات دنیوی , تعصبات نژادی, دینی و ملی, به جستجوی کمال و ارام و قرار فرا می خواند. آنچه مولانا میخواهد تجلی خلق و خوی انسانی در وجود آدمیان است که با تزکیه درون و معرفت حق و خدمت به خلق و عشق و محبت و ایثا و شوق به زندگی و ترک صفات ناستوده به حاصل می آید.
هنر بزرگ او بحث و برسی های دلنشین و جاودانه ای است که به دنبال داستان ها پیش می آورد و اندیشه های درخشان عرفانی و فلسفی خود را در قالب آنها قرار میدهد. داستان بهانه ای است تا بهتر بتواند در پی حوادثی که در قصه وصف شده ، مقاصد عالی خود را بیان دارد.
در تعریف تصوف سخنان بسیار آمده است. از ( ابو سعید ابو الخیر ) پرسیدند که صوفی کیست؟ گفت: آنکه هر چه کند به پسند حق کند و هر چه حق کند او بپسندد. صوفیان ترک اوصاف و بی اعتنایی به جسم و تن را واجب می شمارند و دور ساختن صفات نکوهیده را آغاز زندگی نو وتولدی دیگر به شمار می آورند.


چکیده مطالب:
نام: جلال الدین محمد بلخی رومی
نام پدر: بهاء الدین الولد سلطان العلماء
تاریخ و محل تولد: ۶ ربیع الاول ۶۰۴-- بلخ


مهمترین وقایع زندگی مولانا:
۵سالگی خانواده اش بلخ را به قصد بغداد ترک کردند.
۸سالگی از بغداد به سوی مکه و از آنجا به دمشق و نهایتاْ به منطقه ای در جنوب رود فرات در ترکیه نقل مکان کردند.
۱۹ سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد و دوباره به قونیه (محلی در ترکیه امروزی) رفت.
۳۷ سالگی در روز شنبه ۲۶ جمادی آلخر ۶۴۲ ه.ق با شمس ملاقات کرد.
۳۹ سالگی در ۲۱ شوال ۶۴۳ شمس قونیه رو ترک کرد.


معروفترین کتابهای مولانا:
دیوان شمس- مثنوی معنوی- فیه ما فیه


تاریخ و محل فوت:
در غروب روز ۵جمادی الاخر ۶۷۲ه.ق در سن ۶۸ سالگی در قونیه فوت کرد که الان مقبره این شاعر برزگ قرن ششم در قونیه (ترکیه امروزی) می باشد که محل زیارت عاشقان و شیفتگان این شاعر برزگ هستند.

زندگینامه حضرت آیت الله سید جعفر کریمی

تولد و دوران‌ کودکی‌: 
حضرت آیت الله سید جعفر کریمی
آیت‌ الله‌ سید جعفر کریمی‌ در سال‌ 1309 هجری‌ شمسی‌ در روستای‌ دیو کلا از توابع‌ بابل‌ و در میان‌ خانواده‌ای‌ مذهبی‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ مرحوم‌ سید رضا کریمی‌، که‌ به‌ درخواست‌ والده‌ فاضله‌اش‌ و تشویق‌ دایی‌ خود مرحوم‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ حاج‌ سید احمد استاد مصمم‌ بود به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ مشغول‌ شود در اثر فوت‌ والده‌ و نیز پیش‌ آمد مشکلات‌ دیگر ناگزیر به‌ پیشینه‌ کشاورزی‌ روی‌ آورده‌ و از تحصیل‌ بازماند. مادرش‌ نیز زنی‌ پاکدامن‌ و روحانی‌ زاده‌ بود که‌ نقش‌ بسزایی‌ در تربیت‌ فرزند خود ایفا می‌کرد. اقوام‌ آیت‌ الله‌ کریمی‌ بیشتر از طبقة‌ برجسته‌ و بنام‌ روحانیان‌ بودند و برای‌ اشتغال‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ ارزش‌ فراوان‌ قائل‌ می‌شدند. 

دوران‌ تحصیل‌: 
دوران‌ کودکی‌ آیت‌ الله‌ کریمی‌ با اوج‌ ستم‌ رضا خانی‌ همراه‌ بود. او تا پایان‌ شهریور 1320 تنها به‌ فراگیری‌ قرآن‌ در مکتب‌ خانه‌ بسنده‌ کرده‌ بود و از سال‌ 1321 برای‌ فراگیری‌ مقدمات‌، به‌ نزد ثقة‌ الاسلام‌ سید محمود موحدی‌ رفت‌ و بخشی‌ از جامع‌ المقدمات‌ را فرا گرفت‌. از مهرماه‌ 1323 به‌ حوزه‌ علمیه‌ بابل‌ رفت‌ و تا مهر 1326 در محضر استادان‌ و عالمان‌ آن‌ حوزه‌ به‌ فراگیری‌ ادبیات‌ عرب‌ اشتغال‌ داشت‌. 
در مهرماه‌ 1326 عازم‌ قم‌ شد تا در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ و در محضر استادان‌ و عالمان‌ آن‌ دیار، پله‌های‌ پیشرفت‌ علمی‌ و عملی‌ را بپیماید. دروس‌ دوره‌ سطح‌ را تا سال‌ 1332 در محضر استادان‌ برجسته‌ قم‌ به‌ پایان‌ برد و سپس‌ به‌ درس‌ خارج‌ علمای‌ بزرگ‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ مشرف‌ شد. در دی‌ ماه‌ سال‌ 1333 به‌ سفارش‌ پدر، به‌ نجف‌ اشرف‌، مشرف‌ شد تا به‌ محضر استادان‌ آن‌ حوزه‌ عظیم‌ نیز شرفیاب‌ شود. حضور او در نجف‌ تا سال‌ 1357 ادامه‌ پیدا کرد. 
در طی‌ سالهایی‌ که‌ امام‌ (ره‌) در نجف‌ اشرف‌ حضور داشت‌، همواره‌ به‌ درس‌ ایشان‌ می‌رفت‌ و هنگامی‌ که‌ دولت‌ عراق‌ به‌ محاصره‌ بیت‌ ایشان‌ پرداخته‌ و آن‌ مرجع‌ بزرگ‌ را به‌ خروج‌ از عراق‌ وادار کرده‌ بود، او با گروهی‌ امام‌(ره‌) را تا مرز صفوان‌ بدرقه‌ کرد. او در طی‌ این‌ سالها، خود نیز به‌ تدریس‌ دروسی‌ که‌ آموخته‌ بود پرداخت‌ و نیز از محضر دروس‌ اخلاق‌ استادان‌ خود بهره‌مند بود. 

استادان‌ و دوستان‌: 
آیت‌ الله‌ سید جعفر کریمی‌ در سالهای‌ تحصیل‌ خود، به‌ محضر استادان‌ گرانقدر بسیاری‌ شرفیاب‌ شد. او که‌ بخشی‌ از جامع‌ المقدمات‌ را نزد ثقة‌ الاسلام‌ سید محمود موحدی‌ در زادگاه‌ خود آموخته‌ بود، در حوزه‌ علمیه‌ بابل‌، دروس‌ مقدمات‌ را نزد حجج‌ اسلام‌ حاج‌ سید حسن‌ استادزاده‌، حاج‌ شیخ‌ علی‌ موحد، حاج‌ سید محمد محقق‌، حاج‌ شیخ‌ محمد علی‌ طبرستانی‌ و آیت‌ الله‌ حاج‌ شیخ‌ ولی‌ اللّه‌ مدرس‌ آموخت‌. 
در قم‌ نیز دروس‌ سطح‌ را نزد حضرات‌ آیات‌ صدوقی‌، شیخ‌ محمد فکور یزدی‌، طباطبایی‌ و ... به‌ پایان‌ رساند. سپس‌ حدود یک‌ سال‌ در درس‌ خارج‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ حاج‌ شیخ‌ مهدی‌ امامی‌ امیری‌(ره‌) و مدتی‌ در درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) شرکت‌ کرد. 
وی‌ در حوزه‌ علمیه‌ نجف‌ نیز، از محضر استادان‌ بسیاری‌ بهره‌ برد. او مدت‌ هشت‌ سال‌ در دروس‌ خاج‌ فقه‌ و اصول‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ آملی‌(ره‌) شرکت‌ کرد. او مدت‌ 24 سال‌ در درس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ خویی‌(ره‌) حضور داشت‌ و مدت‌ 12 سال‌ نیز در درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ شاهرودی‌(ره‌) شرکت‌ جست‌. در میان‌ سالهای‌ یاد شده‌، مدت‌ چهار ماه‌ به‌ بحث‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ اصطهباناتی‌(ره‌) و مدت‌ شش‌ ماه‌ به‌ درس‌ خارج‌ اصول‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ یزدی‌(ره‌) رفت‌. او از مهر 1340 تا 1343 در درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌ الله‌ حلی‌ شرکت‌ کرد و مدت‌ 3 سال‌ در درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ حکیم‌(ره‌) حاضر شد. 
آیت‌ الله‌ سید جعفر کریمی‌، با ورود حضرت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) به‌ نجف‌ اشرف‌، از سال‌ 1344 تا تیرماه‌ 1357 یعنی‌ آخرین‌ سال‌ حضور امام‌(ره‌) در نجف‌، در درس‌ خار فقه‌ ایشان‌، حضور مستمر داشت‌. 
آیت‌ الله‌ سید جعفر کریمی‌، در سالهای‌ تحصیل‌ و پس‌ از آن‌ با بسیاری‌ از طلاب‌ و فضلای‌ آن‌ روز رابطه‌ دوستی‌ و رفاقت‌ داشت‌ که‌ از میان‌ آنها می‌توان‌ از مرحوم‌ آیت‌ الله‌ سید عباس‌ خاتم‌ یزدی‌ نام‌ برد. 


ادامه مطلب ...

زندگی نامه آیت الله شهید مدرس

آیت‌الله سیدحسن مدرس از علما و نمایندگان برجسته، مبارز و ضد استبدادی مجلس شورای ملی ایران در قرن چهاردهم هجری در 1287 ق در سرابه اردستان به دنیا آمد. 
پدرش سید اسماعیل از سادات طباطبایی بود. در شش سالگی به همراه پدرش به قمشه رفت و نزد پدر بزرگش میر عبدالباقی درس خواند و پس از درگذشت میر عبدالباقی در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت.
بعد از گذراندن مقدمات، به فراگیری دروس سطح پرداخت و در ضمن معقول را نزد میرزا جهانگیر‌خان قشقایی آموخت. دروس خارج فقه و اصول را نیز نزد استادانی چون شیخ مرتضی ریزی و آقا سیدمحمدباقر درچه‌ای خواند و سپس برای تکمیل تحصیلات خود در 1311 ق عازم نجف‌اشرف گردید و در مدرسه صدر ساکن شد. سیدحسن مدرس در طول دوران تحصیل در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه کارگری می‌کرد و از آن راه امرار معاش می‌نمود. وی به مدت هفت سال از محضر درس آخوند خراسانی و سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی استفاده کرد و به درجه اجتهاد نایل شد و در 1324 ق، در سی ‌و هفت سالگی از راه اهواز و بختیاری، به اصفهان وارد شد و در آن شهر در منزلی محقر سکونت گزید.
مدرس به زودی در میان مردم اصفهان مشهور گردید. بزرگترین عامل اشتهار وی، ساده‌زیستی، صراحت کلام و مبارزه آشتی‌ناپذیر وی با متنفذان و مالکان بزرگ اصفهان بود که همواره منافع خود را بر همه چیز ترجیح می‌دادند. او در جریان جنبش مشروطیت به حمایت از آن برخاست و در دوران استبداد صغیر با کمک حاج آقا نورالله اصفهانی، انجمنی مخفی بر ضد مستبدان تشکیل داد و با مشروطه‌خواهان بختیاری مخفیانه در تماس بود و همکاری داشت.
با دعوت و همکاری مدرس، نیروهای مشروطه‌خواه بختیاری به رهبری صمصام‌السلطنه، قوای دولتی را در اصفهان شکست دادند و حکومت آن شهر را در دست خود گرفتند و به‌عنوان غرامت خسارات خود، در صدد گرفتن مالیات از مردم برآمدند که این امر با انتقاد و اعتراض شدید مدرس مواجه شد. صمصمام السلطنه نیز وی را دستگیر و تبعید نمود اما به خاطر اعتراض علما و مردم او را به شهر بازگرداند و در وضع مالیات تجدید‌نظر نمود، اما آنان همچنان توطئه می‌کردند و دوبار به او سوءقصد نمودند که مدرس از آنها جان سالم به در برد. 
همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی، مدرس از سوی آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ـ مطابق اصل دوم متمم قانون اساسی ـ به‌عنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد و به ناچار اصفهان را به قصد تهران ترک گفت. در ذیحجه 1329 ق دولت روسیه تزاری به بهانة حضور شوستر امریکایی ـ که امور مالیه کشور را برعهده داشت ـ به دولت ایران اولتیماتوم داد و متعاقب آن، قشون روس وارد بندر انزلی شد و تا قزوین پیشروی کرد. گرچه دولت این اولتیماتوم را پذیرفت لکن مجلس تحت‌تأثیر چهره‌هایی مانند مدرس به شدت با آن مخالفت کرد.
در رمضان 1332 ق که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بی‌طرفی کرد اما قوای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بی‌طرفی وارد کشور شدند به زدوخورد با یکدیگر پرداختند.
در محرم 1334 ق بیست‌وهفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیأت چهار نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود. قوای روس، مهاجران را تعقیب کردند و آنان ناگزیر به غرب کشور رفته و از راه کرمانشاه، کرند و قصر‌شیرین خود را به اسلامبول رساندند. در همه مسیرهای داخل ایران، نیروهای روس مهاجران را تعقیب می‌کردند و زدوخوردهایی نیز میان آنان در می‌گرفت.
مهاجران در تبعید، دولتی به ریاست نظام‌السلطنه تشکیل دادند که در آن مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف بود. مدرس در اسلامبول، در مدرسه ایرانیان آن شهر به تدریس پرداخت و اعضای دولت در تبعید نیز با سلطان عثمانی ملاقات کردند. در شعبان 1336 ق و با پایان یافتن جنگ جهانی اول، مدرس به همراه دیگر مهاجران به تهران بازگشت و در مدرسه دینی سپهسالار ـ که نیابت تولیت آن را داشت ـ به تدریس پرداخت و در نظام اداری و آموزشی آن، تحولی به وجود آورد.

در ذیقعده 1337 ق، وثوق‌الدوله قرارداد ننگین 1919 را با انگلستان منعقد ساخت که براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت. وثوق‌الدوله تصمیم داشت تا این قرارداد را در مجلس به وسیله طرفداران و دست‌نشاندگان خود به تصویب برساند اما براثر مخالفت‌های مدرس در مجلس و افکار عمومی، مجلس قرارداد مذکور را رد کرد و وثوق‌الدوله به ناچار از کار برکنار گردید.
پس از کودتای سوم اسفند 1299 که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر شدند. از جمله آنان مدرس بود که به قزوین تبعید و در آنجا زندانی گردید. وی بیش از سه ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.

مدرس در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی که در 1339 ق برگزار گردید، به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و در رأی‌گیری میان نمایندگان به نایب‌رئیسی مجلس نیز رسید. وی در آغاز این دوره با تصویب اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919 و همکاران وثوق‌الدوله مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه آنان شد. مدرس در این دوره از رضاخان، سردار سپه، عامل کودتا که پست وزارت جنگ را داشت و پایه‌های دیکتاتوری خود را مستحکم می‌کرد به شدت انتقاد نمود و گفت: «عجالتاً امنیت در دست کسی است که اغلب ماها خوشوقت نیستیم. شما مگر ضعف نفس دارید که این حرف‌ها را می‌زنید و در پرده سخن می‌گویید؟ ما [نمایندگان] بر هر کس قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم، رئیس‌الوزراء را بیاوریم سؤال کنیم، استیضاح کنیم، عزلش کنیم و همچنین رضاخان را استیضاح کنیم، عزل کنیم. می‌روند در خانه‌شاه می‌نشینند. قدرتی که مجلس دارد هیچ چیز نمی‌تواند در مقابلش بایستد...»
مدرس با دولت مستوفی‌الممالک به دلیل عدم قاطعیت کافی او، برنامه‌هایش و وجود رضاخان در پست وزارت جنگ مخالفت کرد و در خرداد 1302 دولت مستوفی را استیضاح نمود.
مدرس در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی که در اواخر 1302 برگزار شد. علیرغم اعمال نفوذ نظامیان و مأموران شهربانی، به نمایندگی مردم تهران انتخاب گردید و از طرفی رضاخان به فرمان احمدشاه به نخست‌وزیری منصوب شد.
طرفداران رضاخان در داخل و خارج برای برچیدن رژیم قاجار و روی کار آمدن رضاخان، زمزمه ایجاد جمهوری در کشور را سر دادند. مدرس که به نیت اصلی رضاخان و طرفدارانش پی برده بود با تغییر رژیم به مخالفت برخاست، اما همچنان نمایندگان هوادار رضاخان برآن امر اصرار داشتند و به منظور خاموش ساختن و عقب نشاندن مدرس، یکی از نمایندگان به او سیلی زد. خبر سیلی خوردن مدرس به بیرون از مجلس نیز کشیده شد و بلافاصله بازار تهران به‌عنوان اعتراض بسته شد و گروه وسیعی از مردم و روحانیون به تظاهرات پرداختند.

ادامه مطلب ...

زندگینامه آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی






آیت‌الله دکتر سید محمد موسوی بجنوردی در سال 1322 در نجف اشرف متولد شد ولی در شناسنامه وی 1324 به عنوان سال تولد رقم خورده است. ایشان تحصیلات علوم حوزوی و دینی خود را در ایران و نجف اشرف به انجام رساندند.وی به مدت 30 سال در محضر استادان درجه اول فقه و اصول و فلسفه از جمله مرحومان امام خمینی (س)، پدر معظم ایشان آیت‌الله العظمی میرزا سید حسن بجنوردی ـ صاحب کتاب القواعد الفقهیه و مرجع تقلید وقت ــ آیت‌الله خویی و آیت‌الله حکیم در نجف‌اشرف به فراگیری علوم دینی پرداخت. موسوی بجنوردی که دروس جدید و حوزوی را با هم می‌خواند در 18 سالگی کفایتین (سطح 3) را به پایان رساند. وی کفایتین و شرح منظومه ملاهادی سبزواری و اسفار را نزد آیت‌الله شیخ صدرا بادکوبه‌ای خواند و در سال 1340 درس خارج را نزد پدر بزرگوار خود و حضرت آیت‌الله العظمی سید محسن حکیم گذراند. 

پس از تبعید حضرت امام خمینی (س) به نجف اشرف در بهار 1344 یکی از شاگردان همیشگی دروس ایشان در تمام 14 سال اقامتشان و سید محمد موسوی بجنوردی بود. همزمان با حضور در درس خارج امام و موسوی بجنوردی به مدت 12 سال در کلاسهای آیت‌الله العظمی خویی نیز حاضر می‌شدند. ایشان در طول این مدت در مسجد جامع نجف اشرف (هندی) رسائل و مکاسب و کفایتین را به زبان عربی برای شیعیان کشورهای عرب زبان همچون عراق، لبنان، سوریه و مصر تدریس می‌کردند.

سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب از شهدای برجسته حزب‌الله لبنان از شاگردان آیت‌الله موسوی بجنوردی در آن دوران بودند. 

رابطۀ استاد و شاگردی آیت‌الله موسوی بجنوردی با حضرت امام چنان محکم شد که پس از مراجعت امام از نجف به پاریس وی نیز حضرت امام را همراهی کردند. 

موسوی بجنوردی پس از پیروزی انقلاب به ایران آمدند و در دفتر استفتاتات حضرت امام مشغول به کار شدند. در سال 1359 به دستور امام راحل و دادگاه عالی قضات را راه‌اندازی کرد. ایشان از سال 1360 به مدت دو دوره تا سال 1368 به عضویت شورای عالی قضایی درآمدند که تا ارتحال حضرت امام و تغییر در قانون اساسی (که منجر به حذف شورای عالی قضایی شد) ادامه داشت. در این شورا بخش مهمی از تدوین قوانین و اصلاحیه‌های مربوط به قانون مدنی و آیین دادرسی کیفری و قانون مجازات اسلامی و نظارت مستقیم بر احکام همۀ دادگاهها بر عهدۀ ایشان بوده. همزمان با این فعالیتهای اجتماعی و امور اجرایی کار تدریس و تحقیق در دانشکده‌های حقوق دانشگاه‌های شهید بهشتی و تربیت مدرس و نیز دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران را دنبال کردند. در سال 1368 به رتبۀ دانشیاری و در سال 1382به رتبه استادی رسیدند و تاکنون رسماً در دانشکده‌های حقوق، الهیات دانشگاههای قم (کارشناسی ارشد)، تربیت مدرس، تهران، امام صادق (ع)، شهید بهشتی آزاد (کارشناسی ارشد و دکتری)، پژوهشکدۀ امام خمینی (س)، انقلاب اسلامی (کارشناسی ارشد) و موسسۀ عالی بانکداری ایران (کارشناسی ارشد) مشغول به تدریس در این مراکز هستند و همچنین دو درس خارج فقه و اصول را هر روز در حوزۀ علمیه تدریس می‌کنند. 

ایشان از سال 1371 عضو هیأت علمی و ریاست گروه الهیات دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) بودند و در حال حاضر رئیس گروه الهیات و رشتۀ حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه می‌باشند.
از ایشان در داخل کشور بیش از 40 مقاله در مجلات علمی و 13 جلد کتاب با عناوین زیر منتشر شده است که بعضاً عنوان کتب درسی رشتۀ حقوق در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری مورد توجه استادان و دانشجویان قرار گرفته است. 
عقد ضمان؛ 
علم اصول؛
فقه تطبیقی؛
فقه تطبیقی و بخش جزایی (جلد دوم)؛ 
قواعد فقهیه جلد 1 و 2؛ 
مجموعه مقالات فقهی، حقوقی، فلسفی و اجتماعی 5، 4، 3، 2، 1؛
مصادر التشریع عندالامامیة و السنة (به زبان عربی)
مقالات اصولی.
آیت‌الله موسوی بجنوردی از اواسط دهۀ هفتاد ارتباطات علمی مستمری با دانشکده حقوق دانشگاه محمدالخامس مراکش داشته است. ایشان رفت و آمد و تدریس در مراکش را بسیار مفید دانسته و از این بابت بسیار اظهار خرسندی داشته‌اند.
سال گذشته آیت‌الله موسوی بجنوردی به دانشگاه سن ژوزف (القدیس یوسف) لبنان دعوت شدند و جلسات علمی را در آن دانشگاه که شاخه‌ای از دانشگاه سوربن می‌باشد. برگزار کردند.
در اردیبهشت 1381 آیت‌الله موسوی بجنوردی به دعوت دکتور سید طنطاوی شیخ الازهر به مصر رفت و ضمن ارائۀ جلساتی در خصوص «نقش عقل در شریعت» ارتباطات علمی را با دانشگاه الازهر و عین‌الشمس برقرار کردند.