فوتبالیست هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند!
ابوالفضل زرویی نصر آباد
به هرکس که میگوید زندگی تقدیر است و شانس، به هر که میگوید با تلاش
نمیتوانی بهجایی برسی، و به هر که میگوید موفقیت و پیشرفت سقفی دارد،
علی دایی را نشان بدهید. او یک نمونه جهانی از موفقیت، برای همه آنهایی
است که منکر اراده انسانی هستند. کسی که خودش را ساخته است. نه با تکیه بر
شانس و حتی نه با استفاده از استعداد خداداده. اگر گمان میکنید علی دایی
یک فوتبالیست ژنی است، مطمئنا تمرینات طاقتفرسای او را ندیدهاید.
بازیکنی که حتی وقتی در اوج بود، از همه همبازیان تازهسال و کمتجربهاش
بیشتر و سختتر تمرین میکرد. برای همین هم بود که به بالاترین درجه
فوتبال رسید. جایی که هیچ فوتبالیست ایرانی برای سالها خوابش را هم
نخواهد دید؛ بازی در لیگ قهرمانان اروپا و گل زدن به بزرگترین تیمهای
اروپایی، درخشش در تیمی مثل بایرن مونیخ، حضور در دو جام جهانی با تیم ملی
ایران و زدن بیش از 100 گل ملی، که رکوردی جاودانه است. علی دایی چه در
دوران بازیگری و چه روی نیمکت مربیگری، شخصیتی بزرگ و کاریزماتیک بوده
است. یک افتخار برای فوتبال ایران که در تمام دنیا میشناسندش و یک چهره
موفق، چه در تحصیل و چه در تجارت. او یک الگوی تمام عیار برای هر کسی است
که بهدنبال مسیر پیشرفت میشود. عرق ریختن، نگاه درست و هوشمندانه به قله
و باز هم عرق ریختن.
با علی دایی درباره راز و رمز صعودش صحبت
کردهایم. او به ما میگوید که نسخه هیچ دعانویسی در کار نیست. معمایی در
کار نیست، جز همان کلمه جادویی: اراده!
چشمم دنبال مال و ناموس کسی نبوده
یکی
از چیزهای مهمی که در رسیدن به جایگاه امروزی و موفقیتم خیلی به من کمک
کرد، این بود که از اولش هم چشمم دنبال مال و ناموس کسی نبود. اگر
اینطوری زندگی کردی، مطمئن باش به همهچیز میرسی. چشم و دل پاک داشتن،
ابزار رسیدن به موفقیتاند. وقتی انسان مال حلال به دست بیاورد، مطمئنا خدا
هم به مالش برکت میدهد. خود من که همیشه از خدا خواستم نعمتهایی که در
زندگی نصیبم میکند، به او نزدیکترم کند و همراه با ثروت و نعمتهایش،
روش درست مصرف کردن و جنبه داشتنشان را هم به من بدهد. خیلیها را
میشناسم که با وجود داشتن امکانات و ثروت زیاد اما جنبه و ظرفیت کافی را
نداشتند وبه کجراهه رفتند! خود من با وجود داشتن امکانات کامل ولی همیشه
از خیلی مسائل چشمپوشی کردم! مثلا به فرض آدمی که هیچگونه امکانات
و ثروتی نداشته باشد، مشخص است که نمیتواند کاری از پیش ببرد، بنابراین
نمیتواند ادعا کند بخاطر خدا خیلی از کارها را انجام نداده چون شرایطش
را نداشته؛ اینکه فایده ندارد! این مهم است که شرایط و امکانات انجام هر
کاری را داشته باشی اما دست از پا خطا نکنی؛ اگر اینطوری امتحان شدی،
آنموقع میتوانی ادعای پاکی و خداپرستی کنی.
از زندگی باید نهایت لذت را برد
همیشه
و در همه شرایط، از خداوند بخاطر تمام نعمتهایی که به من و خانوادهام
داده سپاسگزارم و همواره تا جایی که توان داشتهام تلاش کردم تا خودم،
خانوادهام و اطرافیانم امکانات خوبی در زندگی داشته باشیم و از زندگی
نهایت لذت ممکن را ببریم.
هیچوقت پیش خودم احساس نکردم شخصیت
خیلی مهمی هستم، اصلا خودم را در حدی نمیبینم که از زبان یک فرد موفق
بخواهم به طرفدارانم توصیهیی بکنم! اما یک توصیه خیلی مهم برای همه،
بویژه جوانترها دارم؛ اگر میخواهید در زندگی به جایگاهی برسید و عاقبت
بهخیر شوید، همیشه احترام پدر و مادرتان را نگه دارید. این، نظر شخصی من
است که انسان هر آنچه را که در طول زندگیاش به دست میآورد، بخاطر وجود
پدر و مادرش است. هر جایی هم که بروی، باز هم به این قضیه میرسی که
هیچکس اندازه این 2 موجود، دلش برایت نمیسوزد و واقعا دوستت ندارد. اگر
از تو رضایت داشته باشند، مطمئن باش خدا هم درهای زیادی را به رویت باز
میکند. خود من بارها در زندگیام آدمهایی را دیدم که بخاطر دعای خیر
پدرومادرشان، به همهجا رسیدهاند، البته برعکسش را هم زیاد دیدم!
در مکتب ما شکست معنایی ندارد
ما
به این دنیا آمدیم تا برای چیزهایی که میخواهیم و دوست داریم به دستشان
بیاوریم، تلاش کنیم و بجنگیم. زندگی فراز و نشیبهای زیادی دارد. هیچ موقع
نمیتوانی از جایگاهی که داری مطمئن باشی. ممکن است یکشبه از بالا به
پایین بیفتی یا بالعکس. خود من در زندگی پدرم، این بالا و پایین بودنها
را دیدم و لمس کردم. همیشه در زندگیام بخاطر رسیدن به موفقیت تلاش کردم و
اتکایم فقط به خداوند بوده است. در مکتبی که درس خواندم و بزرگ و تربیت
شدم، شکست معنایی ندارد البته شکست همیشه وجود دارد اما یک اتفاق مقطعی
است و انسان همیشه توانایی بلندشدن و پیشرفت دوباره را دارد. اصلا ما به
دنیا آمدهایم که با سختیهای زندگی دستوپنجه نرم کنیم و از سر و کله هم
بالا برویم! اگر این کارها را هم نکنیم که وقت نمیگذرد (خنده!)
دانشگاه بدون کلاس تقویتی؟!
روزی
که برای تحصیل به تهران آمدم و در دانشگاه شریف پذیرفته شدم، حتی تصور هم
نمیکردم روزی به چنین جایگاهی برسم! بزرگترین عاملی که باعث شد من بدون
زدن حتی یک تست کنکور و بدون اینکه به کلاسهای تقویتی و... بروم، در یکی
از بهترین دانشگاههای ایران قبول شوم و مدرک مهندسی بگیرم، وجود پدر
عزیزم بود که از کودکی به من میگفت باید مهندس شوی. علاوه بر اینکه مدرک
مهندسیام را گرفتم، تحصیلاتم به پیشرفتم در فوتبال، بسیار کمک کرد. خدا
را شکر که در این مسیر سختی که متاسفانه نمیتوانی دوست و دشمنت را از هم
تشخیص دهی و خیلیها نمیخواهند بزرگشدن و موفقیتت را ببینند، تا حالا
ادامه دادم و جنگیدم. از خدا هم میخواهم همیشه در میان مردم سربلند بوده
و عمر با عزت داشته باشم.
فقط در بعضی موارد موفق بودهام!
هیچوقت
نمیتوانم بهخودم نمره موفقیت بدهم چون موفقیت جنبههای مختلفی دارد.
علی دایی در بعضی موارد موفق بوده اما مواردی هم هست که باید در آنها به
موفقیت برسد. از این نظر که به عنوان یک جوان شهرستانی از اردبیل به تهران
آمدم و تحصیل کردم، روی پای خودم بودم و به غیراز خدا و خانوادهام کسی
را نداشتم و توانستم در این جامعه خودم را به این مرحله برسانم، راضیام
اما موفقیت، فقط در ظواهر و مادیات نیست. اگر همه زمینهها را درنظر
بگیریم، نمره دادن خیلی سخت میشود و بهنظرم مردم باید به من نمره بدهند،
نهخودم.
مادیات و معنویات را با هم میخواهم
بهنظرم
موفقیت مادی و معنوی هر 2 لازم و ملزوم یکدیگرند و بهشخصه همیشه دوست
داشتهام هر 2 آنها را به دست بیاورم. هیچوقت این درست نیست که انسان
بگوید من از تمام مسائل مادی چشمپوشی میکنم و فقط معنویات مهم است یا
بالعکس! چون اگر قرار بود اینطور باشد، خدا این همه نعمتها و
زیباییهای مادی را نمیآفرید. خداوند همه نعمتها را برای انسانها
گذاشته تا لذت ببرند اما آن چیزی که اهمیت دارد روش صحیح و درست رسیدن به
مادیات و بعد از آن، درست استفادهکردنشان است. همیشه گفتهام انسانی
موفق است که زندگی را با تمام ابعادش دوست داشته باشد و خودم هم همیشه سعی
کردهام همه مسائل را در حد متعادل رعایت کنم و تکبعدی به زندگی نگاه
نکنم.
بهخودم افتخار میکنم، چون...
شاید از لحاظ مادی در
برابر خیلیها هیچی نداشته باشم اما افتخارم این است که بخاطر
بیزینسهایم، 100 خانواده میتوانند در کنار من نان بخورند و در چرخه
زندگیشان موثر باشم. حتی دعای یکی از این خانوادهها هم، برای من کفایت
کرده و مرا برای انجام کارهای دیگر تشویق میکند.
زندگی من برای همه رو است
اگر
بخواهید از نظر میزان ثروت حساب کنید، خیلیها را میشناسم که در برابرشان
اصلا به حساب نمیآیم اما مثلا میترسند یک ماشین خوب سوار شوند تا خدایی
ناکرده مردم از ثروتشان خبردار شوند و یک وقت چشم بخورند! همه مردم از
نوع زندگی و میزان ثروتم خبر دارند، من تمام زندگیام برای مردم رو است.
مردم از همه مغازههای من، اتومبیلهایم و... خبر دارند و من چیزی برای
قایمکردن از آنها ندارم. مگر نهاینکه همه ما تلاش میکنیم تا زندگی
خودمان و خانوادهمان در رفاه و آرامش باشد؟ من هم مثل بقیه؛ همیشه تلاش
کردم تا از پولی که به دست میآورم، نهایت استفاده را بکنم و لذتش را
ببرم. دوست دارم خودم و خانوادهام از امکاناتی که داریم لذت ببریم.
به جایگاه امروزم قانع نیستم
بهنظرم
در زندگی هیچ آدمی سقف یا انتهایی وجود ندارد و همیشه برای پیشرفت
مسیر باز است. وقتی میبینم بعضی از فوتبالیستهای امروزی مثلا یک خانه
100 متری میخرند و میگویند دیگر به همهچیز رسیدم و آرزویی ندارم، تعجب
میکنم! زندگی من سقفی ندارد. دوست ندارم در کار و زندگیام در جا بزنم.
در مربیگریام هم به این جایی که هستم راضی نیستم؛ حالاحالاها باید در
زندگی شخصی و فوتبالیام پیشرفت کنم. مطمئنا دوست دارم روزی مربی یکی از
بزرگترین تیمهای جهان باشم. هر روز بعد از تمام شدن تمرینمان، میروم
منزل و فیلم تیمها را میبینم، بازیها را آنالیز میکنم و با مطالعه و
رفتن به اینترنت، سعی میکنم دانشم بهروز باشد و سطح اطلاعاتم را بالاتر
ببرم. من حالاحالاها باید پیشرفت کنم و به جایگاه امروزم راضی نیستم.
جدیام، یعنی مغرورم؟!
شاید
بعضیها گمان کنند علی دایی غرور کاذب دارد! اما چنین چیزی اصلا صحت
ندارد. اگر انسان در زندگی احساس تکبر کند، خیلی زودتر از تصورش زمین
میخورد. همیشه چه زمانی که فوتبال بازی میکردم و چه الان که مربی
شدهام، در کارم جدی بودهام و این موضوع، هیچ ربطی به غرور و تکبر
ندارد. اگر خود من در کارم جدی نباشم که همه از سر و کولم بالا میروند و
نمیشود تیم را جمع کرد! مطمئن باش اگر در کارت جدی نباشی به موفقیت
نمیرسی.
نمیتوان با میلیاردها پول هم محبوب شد
برای من
همین بس است که بدانم یک نفر در دلش مرا دوست دارد، این برای من خیلی
ارزش دارد. میشناسم آدمهایی را که حاضرند پولهای میلیاردی خرج کنند
تا محبوب و مشهور شوند اما آخرسر هم این اتفاق برایشان نمیافتد، پس
محبوب بودن پیش مردم، چیزی نیست که بتوانی آن را با پول بخری. خدا را شکر
که مردم همیشه به من لطف داشتند و محبتهای آنها همیشه به من دلگرمی داده
است.
آرزوهای خندهدار من
هرگز در زندگیام به چیزی یا شخص
خاصی غبطه نخوردم و تا آخر عمرم هم مطمئنم این اتفاق برایم نمیافتد. شاید
وقتی جوانتر بودم، خیلی آرزوها داشتم که نسبت به زمان خودشان خیلی
آرزوهای بزرگی بودند و الان وقتی به آنها فکر میکنم خندهام میگیرد اما
هیچوقت به چیزی غبطه نخوردم. من مصداق ضربالمثل از تو حرکت از خدا برکت
را در زندگیام لمس کردم. اگر انسان در راه درست حرکت کند، خدا هم به او
برکت میدهد. شاید برای رسیدن به خواستههایش زمان زیادی بگذرد اما
پلهپله به تمام آرزوهایش میرسد.
ناامید نه ولی سرخورده شدهام
هیچوقت
بخاطر شکست یا یک اتفاق بد ناامید نشدهام، یعنی اسمش را ناامیدی
نمیگذارم، اگر بگوییم یک نوع سرخوردگی بهتر است. مسلما در زندگی همه
آدمها پیش میآید که بخاطر برخی مسائل، سرخورده شوند. هیچوقت نشده
بخاطر یک شکست در مرحلهیی از زندگیام، بگویم من فلان شکست را خوردم، پس
دیگر نمیخواهم ادامه دهم و برای همیشه قیدش را میزنم! وقتی برای اتفاق
یا شکستی احساس ناراحتی میکنم و سرخورده میشوم، از راهنماییهای
دوستانم استفاده میکنم و آنها هم با دلگرمیهایشان، باعث میشوند از
فضایی که در آن هستم جدا شوم البته من دوستان زیادی ندارم اما با همین
تعدادی هم که رابطه دارم، میدانم دوستم دارند و برایم مایه میگذارند.
عشقی که مانع از مهاجرتم شد
با
وجود اینکه مطمئنم اگر در یک کشور دیگر به دنیا میآمدم شرایط و روزگارم
با حال حاضرم خیلی متفاوت بود اما همینی که هستم را دوست دارم. وقتی به
مجامع بینالمللی میروم، میبینم چه عزت و احترامی برایم قائل میشوند
اما ابراز احساسات یک آدم عادی در کشور خودم را با هیچچیزی مقایسه
نمیکنم. به ایرانی بودنم افتخار میکنم و عاشق مردم وطن و کشورم هستم و
با وجود قدرنشناسیها و ناملایماتی که بعضی اوقات میبینم اما در کل
راضیام. همین الان میتوانم بدون هیچگونه مشکلی خانوادهام را به هر
کشوری که میخواهم ببرم و باقی عمرم را همانجا بگذرانم اما عشق به مردم
و کشورم و عشقی که آنها به من میدهند، همیشه مانع از این تصمیم شده است.
محاسن و معایب شهرت از نگاه من
شهرت
در زندگی علی دایی، گاهی خوب بوده و گاهی نه؛ خیلی جاها به واسطه شهرتی
که داشتم، کارهایی که مثلا برای آدمهای معمولی یکماه طول میکشیده، برای
من 2روزه انجام شده ولی بعضی جاها هم همین شهرت باعث شده به من جور
دیگری نگاه شود و اگر شهروند معمولی بودم، برایم بهتر بود. به هر حال
شهرت جنبههای مثبت و منفی دارد اما در هر صورت محاسنش بهتر از معایبش است
و همینکه مردم در خیلی جاها لطف و محبت دارند خوب است البته هیچوقت
دوست نداشتهام از این امتیازم سوءاستفاده یا حق کسی را ضایع کنم بلکه هر
چه بوده لطف خود مردم بوده که شامل حالم شده است.
باید از اشتباهها درس زندگی گرفت
مطمئنا
هیچکس نمیتواند بگوید من در طول 24 ساعت یک روزم، هیچ اشتباهی مرتکب
نشدهام و نمیشوم، دیگر چه برسد به تمام زندگی. زندگی انسانها پر از
اشتباه است و درس گرفتن از همین اشتباههاست که باعث پیشرفت در زندگی
میشود. خود من هم مثل همه مردم، بارها در زندگیام دچار اشتباه شدهام و
بعضی وقتها که به آنها فکر میکنم، میگویم اگر فلان کار را نمیکردم،
الان اینطوری میشد یا بهتر بود این کار را میکردم و... در کل همیشه
راجع به کارهایی که انجام میدهم فکر میکنم و سعی میکنم از اشتباههایم
درس بگیرم.
دوست دارم پدری نمونه باشم
به ندرت اتفاق
میافتد ناراحتیهای ناشی از مسائل کاری و فوتبالیام را به درون خانه
انتقال دهم. بیرون خانه برای همه آدمها پر از استرس و ناراحتی است اما
وقتی به خانه میروم، دوست ندارم هیچکدام از مسائل بیرونم را به
خانوادهام انتقال دهم. ما فوتبالیستها از خیلی چیزها محروم هستیم. مثلا
در تعطیلات نوروز که اکثر افراد تعطیلند، ما فقط نخستین روز سال 90 تعطیل
هستیم و باقی روزها باید سر تمرین باشیم. به هر حال از هر فرصتی برای
اینکه در کنار خانوادهام باشم استفاده میکنم و همیشه سعی کردم همسر و
پدری نمونه برای فرزندم باشم. الان با وجود شرایط سخت کاری و مشغله زیاد
خارج از خانهام، زیاد وقت نمیکنم پیش فرزند و همسرم باشم اما همیشه سعی
میکنم از فرصتهایی که دارم برای به تفریح بردن و در کنارشان بودن
استفاده کنم. همه تلاشهایی که میکنم برای آسایش بیشتر خانوادهام است و
دوست دارم با امکاناتی که در اختیار دخترم میگذارم، راهی را که مثلا خودم
طی 20 سال رفتم، او در 20 روز برود؛ شاید در دوره ما آنچنان کلاس کنکور و
تقویتی و... نبود اما مطمئنا برای درس خواندن فرزندم، همهجور شرایطی را
فراهم میکنم تا با فراغ خاطر درسش را بخواند اما طوری که در کنارش یاد
بگیرد اگر روزی من نبودم، بتواند از پس خودش بربیاید.
وقتی به بزرگترین آرزوی زندگیام رسیدم
در
خانوادهیی بزرگ شدم که خدا را شکر هیچوقت محتاج کسی نشدیم و پدرم همیشه
هر آنچه داشت را در طبق اخلاص گذاشت و برای ما خرج کرد. بچه که بودم،
پدرم همزمان 5 تا اتومبیل شخصی داشت. آن زمان بنز، گالانت، جیپ، پیکان و
آریان بهترین ماشینهای موجود در ایران بودند. یادم میآید وقتی دستهجمعی
به آبگرم میرفتیم، پدر و مادرم با ماشین و خیلی آهسته به سمت خانه
برمیگشتند و ما بچهها سوار بر الاغ و آرام آرام به سمت خانه میرفتیم
چون آن زمان که خیلیها ماشین نداشتند و نمیدیدند، ما داشتیم و به آن
خیلی عادی نگاه میکردیم، در واقع میخواهم بگویم از خانوادهیی به اینجا
رسیدم که همهچیز را دیدهایم و برایمان عادی است؛ ولی بعد از انقلاب،
بخاطر یکسری مسائل، شرایط تغییر کرد و طوری شد که پدرم دیگر هیچ اتومبیلی
نداشت، به همین دلیل همیشه یکی از بزرگترین آرزوهایم این بود که با
نخستین پولی که در فوتبال به دست بیاورم، برای او بنز مورد علاقهاش را
بگیرم. خدا را شکر همینطور هم شد و با نخستین پول قراردادم در قطر، یک
بنز مدل 1992 برایش خریدم و به یاد پدرم، دوست دارم تا آخر عمرم آن را نگه
دارم. نخستین ماشینخودم هم پیکان اردبیل 11 بود که آن زمان، برای خودش
بروبیایی داشت.
ابایی ندارم بگویم دستفروشی کردم
خاطرم هست
بعد از اینکه انقلاب شد، وضع مالی زندگی ما یکهو دگرگون شد؛ البته این
اتفاقها در برههیی از زندگی همه آدمها رخ میدهد و فقط به زندگی ما
مربوط نمیشود. خود من در برههیی از زمان حتی مجبور شدم دستفروشی کنم،
از گفتنش هم هیچ ابایی ندارم اما باز هم خدا را شکر میکنم که هیچوقت
دستمان جلوی کسی دراز نشد و روی پای خودمان بزرگ شدیم.
بخاطر حرف پدرم مهندس شدم
همیشه
در دوران مدرسه و دانشگاه جزو 3 نفر اول کلاسمان بودم، همه به من
میگفتند شاگرد زرنگ! خاطرم هست همیشه پدرم میگفت تو باید مهندس شوی، فقط
هم مهندسی را دوست داشت، نه دکتری و... را! هر وقت نمرهام حتی 19 هم
میشد، پدرم حسابی دعوایم میکرد! درصورتی که برادرهایم اگر 12 هم
میگرفتند، پدرم کاری با آنها نداشت و خودشان هم از این اتفاق خیلی خوشحال
بودند! اما همیشه پدرم میگفت تو برای من فرق داری و باید مهندس شوی، من
هم فقط بخاطر عمل کردن به حرف پدرم بود که دانشگاه قبول شدم و دنبال درس
رفتم.
از روزی که خودم را شناختم، تنها بودم
مسلما وقتی کسی
برای مدت طولانی به یک محل یا کشور دیگرمیرود، چیزهای جدید زیادی
یاد میگیرد. من در آلمان خیلی مسائل را یاد گرفتم. دور بودن از خانواده،
آن هم برای من که بیشتر زندگیام را در کنار خانوادهام گذرانده بودم،
مسلما سخت بود اما از روزی که خودم را شناختم و برای تحصیل به تهران آمدم،
تنها زندگی کردم. بهنظرم برای رسیدن به موفقیت، باید از خیلی مسائل گذشت.
اینطوری نیست که هم بخواهی مهمانیات را بروی، مثل بقیه آدمها به تفریحت
برسی و از خیر هیچکدام از لذتهای زندگیات نگذری و توقع داشته باشی موفق
شوی! اگر فوتبالیستهای نسل جدیدمان یکمقدار بیشتر به این نکات دقت
کنند و از پارهیی مسائل بگذرند و در کل کمتر وارد حاشیه شوند، مطمئنا
میتوانند استعداد واقعیشان را بروز دهند و به موفقیتهای بیشتری برسند.
تا تنور داغه نون رو بچسبون
در
زندگی زیاد به واژه شانس اعتقادی ندارم؛ شانس درنظر من، موقعیتهای خوبی
در زندگی است که برای همه افراد پیش میآید اما یکسری از افراد بموقع و
درست از آنها استفاده میکنند و بهاصطلاح تا تنور داغه نون رو میچسبونن
و عدهیی بیتفاوت از کنارش میگذرند. مسلما من تا زحمت نکشم و عرق نریزم
و از موقعیتهایم استفاده نکنم، کسی نمیآید به من یک کیف پر از پول
بدهد، هوش و ذکاوت انسانهاست که باید بدانند چگونه از موقعیتهایی که سر
راهشان قرار میگیرد نهایت استفاده را ببرند. خود من دوستی دارم که تا
سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما اگر 3 نفر در ایران مغز اقتصادی داشته
باشند، یکی از آنها همین دوست من است و ماشاالله هر روز هم از روز قبل
موفقتر و ثروتمندتر میشود. در فوتبال هم همینطور است؛ مثلا بعضی از
بازیها میشود که هر چه توپ به دروازه حریف میزنی گل نمیشود و حسابی
بد میآوری. بهنظرم، این یک تلنگر است برای اینکه بفهمی همیشه برد
متعلق به تو نیست و باعث میشود آدم بهخودش بیاید و پیشرفت کند.
اگر دنبال کشتی میرفتم...
خدا
در وجود هر انسانی استعداد خاصی قرار داده و این استعداد با تولد آن فرد
متولد میشود و تجربهها و گذشت زمان، آنها را تقویت میکند. خود من غیراز
فوتبال، بسکتبال و والیبال هم بازی میکردم اما استعداد واقعیام در
فوتبال بود و در هیچکدام از آنها نمیتوانستم اندازه فوتبال پیشرفت کنم
یا شخصی مثل آقای علیرضا دبیر که قهرمان کشتی جهان است، شاید اگر فوتبال
را انتخاب میکرد در ایران هم موفق نمیشد، چه برسد به جهان، خود من هم
همینطور، اگر کشتیگیر میشدم، شاید 20نفر داخل خود ایران ضربه فنیام
میکردند! بعضی استعدادها مربوط به هوش و فکر انسانهاست و بعضی دیگر به
فعالیتها و قدرت بدنی آنها مربوط میشود. متاسفانه در مملکت ما کسی نیست
که استعدادیابی درستی کند و خیلی از افراد پی به استعدادهای درونیشان
نمیبرند.
خبر نداری پیشنهاد فدراسیون را رد کردم؟!
شما خبر
نداری، چند وقت پیش هم به من پیشنهاد ریاست فدراسیون فوتبال شد اما خودم
قبول نکردم، اگر الان هم این پیشنهاد به من بشود، باز هم آن را رد
میکنم. البته شاید در آینده اتفاقات و تغییراتی پیش بیاید که خودم بخواهم
کمکی بکنم اما الان اصلا به فدراسیون و پشتمیز نشستن فکر نمیکنم.
همه سوءتفاهمهای من و علی کریمی
10
سال پیش علی کریمی با یک هفتهنامه مصاحبهیی انجام داد و گفت خدا علی
دایی را بغل کرده! باید بگویم برخلاف چیزی که دوستان مطبوعاتیمان نشان
دادند، من اصلا ناراحت نشدم بلکه همه ما آدمها در طول روز تلاش میکنیم
کاری انجام دهیم تا خدا از ما راضی باشد و چه چیزی از این بهتر که خدا
انسان را بغل کند؟! متاسفانه برخی همکاران مطبوعاتی ما به مسائل کوچک شاخ
و برگ میدهند و سعی در بزرگکردن آنها دارند و خیلی وقتها به دروغ از
زبان من چیزهایی نوشتهاند که روحم هم از آنها بیخبر است، چه برسد
بهخودم! همین مسائل است که باعث دور شدن بازیکنان از یکدیگر و
سوءتفاهمهای بیجا میشود.
از اولش هم خوشتیپ بودمچ
از همان اولش هم به تیپ و ظاهرم خیلی اهمیت میدادم، درست مثل الان. البته همیشه سعی میکنم بهترین و بهروزترین لباسها را بپوشم، چراکه یک فروشگاه بزرگ در خیابان فرشته دارم که در آن لباسهای مارکدار ایتالیایی میفروشیم و تمام لباسهایی که در آن مغازه داریم را مستقیما از مرکز مد جهان، ایتالیا و طبق جدیدترین کاتالوگها وارد میکنیم. البته خودم حداکثر هفتهیی یک یا 2 بار فرصت میکنم به آنجا سر بزنم، اما به تمام کسانی که در فروشگاههایم به جای خودم مدیریت میکنند، کاملا اطمینان دارم.
۱-چهارشنبه سوری: فرصتی بسیار مناسب
برای افرادی که زیاد مایل نیستند بهار سال آینده را مشاهده کنند. اتفاقی
که در آخرین سه شنبه سال می افتد، اما معلوم نیست به چه دلیلی به جای سه
شنبه سوری به آن چهارشنبه سوری می گویند. نام یک فیلم که موضوع آن هیچ
ربطی به نام فیلم ندارد!
.
۲- خانه تکانی:
تکان خوردن خانه، نوعی زلزله بدون خسارت جانی که البته در برخی موارد
همراه با خسارتهای شدید مالی (از جمله تعویض مبلمان، پرده ها، تلویزیون
و…) می باشد، نام یک نوع ورزش که در آن مردان “کوزت”وار اقدام به شست و شوی شیشه منازل و تمیز کردن خانه می کنند.
توضیح مرتبط:ای کاش به جای این همه خانه تکانی کمی هم به خانه دلمان تکانی می دادیم…
.
.
.
۳- خرید نوروزی: روزهای کشیدن چک، روزهای حسرت کشیدن پشت ویترین مغازه ها، روز” بابا من اینو می خوام “،”بابا من اونو می خوام”، روز درک معنی فاصله طبقاتی به کمک تک تک سلولهای بدن.
.
.
.
.
۴ - جلو کشیدن ساعت: سنتی قدیمی که با توجه به تحقیقات بعمل آمده جدید، کنار گذاشته شد. عملی که از ۱۵ سال پیش با هدف صرفه جویی در مصرف برق انجام می گرفت اما امروزه برخی محققان، دریافته اند که این عمل هیچ تأثیری درکاهش مصرف برق ندارد و مردم کشورمان هم در این ۱۵ سال سر کار بوده اند و الکی هی ساعتها را جلو و عقب می کشیده اند!
.
.
.
۵ – مسافرت نوروزی: ترفندی برای جیم شدن از دست مهمانان نوروزی. فرصتی طلایی برای مأموران راهنمایی و رانندگی… البته نه برای جریمه کردن بلکه برای ارشاد رانندگان خطاکار!
.
.
.
۶- روبوسی: سخت ترین جای دید و بازدید. معمولاً بعد از دست دادن انجام می گیرد.
یک خواهش مرتبط: لطفاً در طول تعطیلات نوروزی از خوردن پیاز و سیر جداً خودداری کنید.
.
.
.
۷ – عیدی: انگیزه اصلی برای رفتن به خانه اقوام. دادنش برخلاف گرفتنش بسیار سخت است. معیاری مناسب برای سنجش این که هر فرد چقدر دوستتان دارد.
.
.
.
۸ - رژیم غذایی: احتمالاً در طول تعطیلات نوروز کلاً بی خیال این مورد شده اید، موردی که هم گرفتنش در طول تعطیلات باعث پشیمانی است و هم نگرفتنش!
.
.
.
.
۹ - برنامه های نوروزی تلویزیون:
یک سریال عشقولانه که در طی سیزده، چهارده قسمت در آن جوانی بی”وفا” (که
تریپ صحبت کردنش اصلاً به تقلید از”محمد رضا فروتن” نیست) سعی می کند
“وفا”دار شود. یک عالمه فیلم سینمایی شامل ۳ تا ماتریکس، یک دونه مرد
عنکبوتی و… همچنین پخش جومانجی برای هزارمین بار.
.
.
.
۱۰ – سیزده به در: روزی که جماعت از خانه هایشان به مقصد کوه، دشت و بیابان خارج می شوند. روز طلایی دزدان. روزی که به جنگل می رویم و در آنجا آشغال می ریزیم، شاخه های درختان را می شکنیم و طبیعت را از بین می بریم. شاید به همین علت در تقویم، نام سیزده به در را “روز طبیعت” گذاشته اند.
.
.
۱۱- چهارده فروردین: یکی از روزهای سخت سال. روزی که پس از ۲۰ روز خوردن و خوابیدن مجبوری دوباره صبح زود از خواب بیدارشوی…
.
.
.
۱۲- روزهای بعد از تعطیلات: زمان پاس کردن چکها(برای کارمندان محترم)، نشستن پای لرز بعد از خوردن آجیل (این روزها علاوه بر خوردن خربزه خوردن خیلی چیزها باعث لرزش پا می شود!) روزهای سختی که باید ناخواسته خوردن شیرینی و میوه را ترک کنید. روزهایی که قبض تلفن و موبایل (مخصوصاً SMS آن) منجر به بلند شدن دود از سر شما خواهند شد
متن کامل سخنرانی امام (ره ) در بهشت زهرا
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می کنم که آیا این وکلائی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلائی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر
من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهائی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم.
من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می گوئیم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جائی که هست، روابط دارند درست می کنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم.
و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشکر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می کنم که بیائید در آغوش ملت، همان که ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید که چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشکر می کنم از این قشرهائی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهائی که متصل نشدند می گوئیم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم و ما می خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
ترجیع بند اکثر شعارهای مردم به جان آمده از ستم و طاغوت، " مرگ بر شاه" بود و می دانستند که " تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود" آنان با شعارهای متعددی نفرت از طاغوت را به نمایش می گذاشتند:
" مرگ بر این سلطنت پهلوی"
" توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد" "شاه بجز خودکشی راه دگر ندارد"
" ایستادن در صف نفت حالا دیگه حرام است" " لباس گرم بپوش که کار شاه تمام است"
" مردم! رفتن شاه یه حقه سیاسی است!" " گول نخورید نهضت ما اساسی است"
" نظام شاهنشاهی نابود باید گردد"
" زندگی مصرفی معادل بردگی است"
" نظام شاهنشاهی مظهر هر فسادیست"
" شاه باید برگردد" " اعدام باید گردد"
" مرگ بر این سلطنت پر فریب"
" مردم ما بیدارند، از سلطنت بیزارند"
مردم از سویی نفرت و انزجار خود را از استبداد و طاغوت به نمایش می گذاشتند و از سوی دیگر، اهداف متعالی خود را نیز به جهانیان اعلام می کردند، آنان با شعارهایی چون:
- "الله اکبر"
- "لا اله الا الله"
-" یا حسین!"
- "حسین جان، حسین جان!" "راهت ادامه دارد"
- "نهضت ما حسینیه" "رهبر ما خمینیه"
ماهیت دینی و مذهبی قیام خود را متجلی می کردند و حرف دل خود را چنین بیان می کردند:
" پرچم، پرچم، پرچم خونین قرآن" " در دست مجاهد مردان"
" تا خون مظلومان به جوش است" " آوای عاشورا به گوش است"
" هر کس که عدالت خواه است" " از عدل علی آگاه است"
" این منطق ثارالله است" " باید به هم یاری نمائیم"
" فتح اسلام در جهاد است" " فتح مسلمان در اتحاد است"
با صراحت و قاطعیت و اطمینان و ایمان کامل می گفتند:
" کار شاه تمام است" " خمینی امام است"
" استقلال و آزادی"
" جمهوری اسلامی "
" آخرین کلام است"
رهبری امام خمینی(س) برجسته ترین نقطه قیام مردم در سال 57 بود. او کانون توجه عموم مردم و محور حرکت چرخهای انقلاب بود و همه تنها گوش به فرمان او بودند و در مسیری حرکت می کردند که رهبر محبوبشان ترسیم می کرد. این مسئله در شعارهای پرشور مردم بخوبی نمایان بود که:
- "الله اکبر، خمینی رهبر"
- " تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست"
- "نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه"
- "ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی "
- "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله"
یا
- "خمینی آزاده، پیام عالی داده " " که نهضت ما قطعی است"
" پیروزی ما حتمی است" " اگر نمایی تو استقامت"
" سکوت بیجا بود خیانت"
" برو تو ای بیگانه" " مگو دگر افسانه" " که رهبر ما باشد" " خمینی فرزانه" " بود به مهدی مرید و نایب" " شود بزودی امیر و غالب"
یا می گفتند:
" مجاهد بت شکن" " خمینی قهرمان" " فرموده است اینچنین" " به ملت مسلمان" " بهترین عبادت" " به نزد خداوند" " مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"
هر راهپیمایی نهایتا به درگیری با نیروهای تا بن دندان مسلح رژیم می انجامید و جوانان بسیاری چون لاله پرپر می شدند ولی هر گلی که پرپر می شد، گلی دیگر می شکفت و روزی دیگر و تظاهراتی دیگر در راه بود، مردم پیکر جوانان شهید خود را به دوش می گرفتند و دردمندانه می سرودند:
" ای شاه خائن آواره گردی" " خاک وطن را ویرانه کردی" " کشتی جوانان وطن، آه و واویلا" " کردی هزاران تن کفن ، آه و واویلا" " مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"
" ای شهید حق آیم به سویت" " بهشت موعود در پیش رویت"
" مادر ندیده روی تو، الله اکبر" " پدر نشسته سوگ تو، الله اکبر"
" مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"
" زنده و جاوید باد یاد شهیدان ما"
یا می گفتند:
" خون گرفته ایران را " " قزوین و خراسان را" " کشتند جوانان را" " حامیان قرآن را" " مرگ بر این شاه، مرگ بر این شاه!"
با اینکه مزدوران سنگدل رژیم شاه، به امر فرماندهان خود رگبار مسلسل را بی محابا بر روی مردم بی سلاح می گشودند ولی ذره ای ترس از کشته شدن در دل پیر و جوان و زن و مرد نبود. خطاب به رهبر محبوب خود فریاد می زدند:
" خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم"
" از جان خود گذشتیم" " با خون خود نوشتیم"
" یا مرگ یا خمینی"
در برابر تفنگ دژخیمان سینه را سپر می کردند و با خشم انقلابی خطاب به آنان فریاد می زدند:
" می کشم، می کشم آنکه برادرم کشت"
" توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد" " حکومت نظامی دیگر ثمر ندارد"
" به مادرم بگویید، دیگر پسر ندارد"
" اگر به کشتار خلق ادامه دهد این شاه"
" جنگ مسلحانه به یاری روح الله" " سلطنت واژگون" " شاه را سرنگون" " مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"
" توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد" " شاه بجز خودکشی راه دگر ندارد"
" وای اگر خمینی حکم جهادم دهد"
" ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد"
" رهبرا رهبرا! ما را مسلح کنید"