شیخ الرئیس . حجته الحق . ریس العقلا . شرف الملک ابوعلی
سینا ( حسین پسر عبدالله حسن پسر علی پسر سینا )
در دنیای امروز کمتر ملتی است که به مفاخر گذشته خود توجه نکند زیرا یکی از علایم حیات و زنده بودن ملت ها ملتفت بودن و توجه داشتن به مفاخر گذشته فلسفی. علمی.فرهنگی .ادبی .سیاسی.اجتماعی و ملی انهاست که این گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سیر زمان و وقوع حوادث نا گوار با هزاران خون دل برای اینده گان خود به میراث گذ اشته اند که باید انرا گرامی و عزیز داشت و انرا بارور ساخت.
شیخ الرئیس نواسه علی سینا، معروف به ابن سینا . به قولی در ماه صفر سال
370 هجری قمری(مطا بق 980 میلادی ) از پدر بلخی ایی بنام عبدالله ( از سبب
وزیر مالیه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مرکز ماورالنهر و
خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارایی بنام ستاره در قریه
خورمیثن(قریه ای میان بلخ و بخارا)طفلی چشم به جهان گشود .که نامش را حسین
گذاشتند .
. شرکت در جلسات بحث از دوران کودکی ، به واسطه پدر که از پیروان آنها بود
. بوعلی را خیلی زود با مباحث و دانش های مختلف زمان خود آشنا ساخت .
استعداد وی در فراگیری علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصیه استاد وی ابو
عبدالله ابراهیم بن حسین ناتلی ، ابن سینا را به جز تعلیم و دانش اندوزی
به کار دیگری مشغول نکند . و چنین شد که وی به دلیل حافظه قوی و نبوغ خود
در ابتدای جوانی در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت یافت .
تا آنجا که پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( 366 تا 387 هجری قمری
) به علت بیماری خود ، وی را به نزد خود خواست تا او را تداوی نماید ابو
علی ابن سینا بعد از تداوی از نوح تقاضا کرد تا به کتابخانه عظیم دربار
سامانی دست یابد و از ان استفاده نماید این تقاضا مورد قبول نوح قرار گرفت
. به این ترتیب وی توانست با استفاده از این کتابخانه در علوم مختلف از
جمله حکمت ، منطق و ریاضیات تسلط یابد ( خاندان سامانیان از مردم بلخ
بودند و دین زردشتی داشتند سامان خدا از روشناسان و حاکم بلخ بود والی
عربی خراسان در نصف قرن هشتم میلادی با سامان دوست شد وسامان دین اسلام
اختیار کرد از جمله نواسه هایش اسمعیل پسر احمد در سالی 892 میلادی بعد از
مرگ برادر ش نصر و گرفتن سمرقند سلسله سامانیان را بنیان گذاشت .
وی با وجود پرداختن به کار سیاست در دربار منصور ، پادشاه سامانی و
دستیابی مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله دیلمی و نیز درگیر شدن با مشکلات
ناشی از کشمکش امرا که سفرهای متعدد و حبس چند ماهه وی توسط تاج الملک ،
حاکم همدان ، را به دنبال داشت . بیش از صدها جلد کتاب و تعداد بسیاری
رساله نگاشته که هر یک با توجه به زمان و احوال او به رشته تحریر در آمده
است . وقتی در دربار امیر بود و آسایش کافی داشت و دسترسی اش به کتب میسر
بود ، به نوشتن کتاب قانون در طب و کتاب الشفا یا دائره المعارف بزرگ
فلسفی خود مشغول می شد که اوج کمال تفکر قرون وسطی است که بدان دست یافت و
در تاریخ تفکر انسانی از تحقیقات معتبر جهان بشمار میرود .
اما در هنگام سفر فقط یادداشت ها و رساله های کوچک می نوشت از
میان تالیفات ابن سینا ، شفا در فلسفه و قانون در طب شهرتی جهانی یافته
است . کتاب شفا در هجده جلد در بخش های علوم و فلسفه ، یعنی منطق ، ریاضی
، طبیعیات و الاهیات نوشته شده است . منطق شفا امروز نیز همچنان به عنوان
یکی از معتبرترین کتب منطق مطرح است و طبیعیات و الاهیات آن هنوز مورد
توجه علاقمندان است . کتاب قانون در طب در هفت جلد نیز که تا قرن ها از
مهمترین کتب طبی به شمار می رفت . شامل مطالبی درباره قوانین کلی طب ،
دواهای ترکیبی و غیر ترکیبی و امراض مختلف می باشد . این کتاب در قرن
دوازدهم میلادی همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبانهای لاتین و تا امروز به
زبان های انگلیسی ، فرانسوی و آلمانی و ایرانی نیز ترجمه شده است و به
عنوان متن درسی طبی در پوهنتون های اروپایی تا سال 1650 میلادی به عوض
آثارجالینوس و موندینو در دانشگاه هایLavain و Monpellier تدریس میشد.
ابن سینا در زمینه های مختلف علمی نیز اقداماتی ارزنده به عمل آورده است .
او اقلیدس را ترجمه کرد . رصدهای نجومی را به عمل درآورد و در زمینه حرکت
، نیرو ، فضای بی هوا ( خلا ) ، نور ، حرارت تحقیقات ابتکاری داشت . رساله
وی درباره معادن و مواد معدنی تا قرن سیزدهم در اروپا مهمترین مرجع علم
زمین شناسی بود . درباره این رساله فیگینه در کتاب دانشمندان قرون وسطی
چنین آورده است : ابن سینا رساله ای دارد که اسم لاتین آن چنین است : De
Conglutineation Lagibum . در این رساله فصلی است به نام اصل کوه ها که
بسیار جالب توجه است . در آنجا ابن سینا می گوید : ممکن است کوه ها به دو
علت به وجود آمده باشند . یکی برآمدن قشر زمین . چنان که در زمین لرزه های
سخت واقع می شود و دیگر جریان آب که برای یافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و
در عین حال سبب برجستگی زمین می شود . زیرا بعضی از زمین ها نرم هستند و
بعضی سخت . آب و باد قسمتی را می برند و قسمتی را باقی می گذارند . این
است علت برخی از برجستگی های زمین .
ابن سینا خرد مبتنی بر منطق داشت و به تقدم عالم معتقد بود و می گفت (
وجود خداوند بر جهان تقدم ذاتی دارد نه زمانی) او به موجودیت جن وزنده شدن
بعد از مرگ معتقد نبود .....سینا میگفت افعال و حوادث مستقیما از خدا
بوجود نمی اید بلکه در نتیجه عمل غایی داخلی تکامل میابد . سینا کو شش
زیاد کرد تا نظریات فلسفی خود را با عقاید عامه مسلمانان توافق دهد سینا
همه قضایا را تنها به روش عقلی و کاملا مستقل از قران مورد بحث قرار میداد
از این سبب بود که تا قرن ها از طرف خلافت ها و هیت های حاکم ارتجاعی اورا
مظهر کفر و الحاد میدانستند و سوزاندن کتابهایش از سیاستهای متداول طی چند
قرن در کشور های اسلامی منطقه بود زمانیکه اورا کافر و ملحد گفتن او گفت .
((کفری چو منی گزاف و اسان نبود محکم تر از ایمان من ایمان نبود در دهر چو
من یکی و ان هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود)) و به واسطه عقل منطقی
و نظام یافته خود حتی در طب نیز تلاش داشت تداوی را تا سرحد امکان تابع
قواعد ریاضی سازد . تسلط بر فلسفه را کمال برای یک دانشمند می دانست . وی
برای آگاهی از اندیشه های ارسطو و درک دقیق آن ، آن گونه که خود در شرح
احوالش نوشته است ، 40 بار کتاب علم الهی و یا مابعدالطبیعه(متا فیزیک )
ارسطو را خواند و به حکم تصادف با استفاده از کتاب که ابونصر فارابی که
درباره اغراض ما بعد الطبیعه نوشته بود ، به معانی آن راه یافت . ابن سینا
در دوران عمر خود از لحاظ عقاید فلسفی دو دوره مهم را طی کرد . اول دوره
ای که مصروف مطالعه ای فلسفه .عقاید و علوم مشاهی (ارسطو یی )بود و دوم
دوره ای که از آن عقاید عدول کرد و به قول خودش طرفدار حکمت مشرقین و پیرو
فلسفه اشراق شد با مرگ سینا تقریبا دوران فلسفه در مشرق به سر رسید روجر
بیکن اورا بزرگترین استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب داده اند (فلسفه ابن
سینا فلسفه مشاهی و متاثر از فلسفه نوع افلا طونی ودین اسلام است وی
کوشیده است که فلسفه را با دین اسلام توفیق دهد معذالک جمع اورا کافر
وملحد خوانده اند اگر چه او و ابن رشد هر دو از پیروان ارسطو بودند اما
شیخ الریس کمتر از ابن رشد تابع اصیل یونان بودند .
اما سینا قبل از ابن رشد بین فلسفه و احکام شریعت شکافی به وجود
اورد و اولین کسی است که در اسلام کتب جامع و منظم در فلسفه نوشته است و
کتاب الشفا او در حکم دایره المعارف فلسفی است تاریخ اجتماعی ایران ج هشتم
) .وی به پشتوانه تلاش یک صد ساله ای که پیش از او از سوی کسانی همچون
رازی و فارابی برای شکل گیری فلسفه صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفی
منسجمی را ارائه دهد . با توجه به این که پیش از او مقدمات این کار فراهم
شده بود ، کار و وظیفه ابن سینا این بود که مشکلات و پیچیدگی ها را کشف و
حل کند و آنها را به نحوی مظبوط و موجز شرح نماید . فروع جزئی را به تصول
شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به هم بیاورد .
او با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بین مفاهیم کلی مثل انسان
، فضیلت و جزئیات حقیقی به یکی از پرسشهای علمای قرون وسطی که مدت های
طولانی ذهن آنها را به خود مشغول کرده بود پاسخ داد . تاثیر آرای فلسفی
ابن سینا ، همچون آموزه های طبی او ، بر علاوه قلمرو اسلامی ، در اروپا
نیز امری قطعی است . آلبرتوس ماگنوس ، دانشمند آلمانی فرقه دومینیکی
(1200 تا 1280 میلادی ) نخستین کسی بود که در غرب تفسیر و شرح جامعی بر
فلسفه ارسطو نوشت . به همین دلیل اغلب او را پایه گذار اصلی ارسطوگرایی
مسیحی می دانند . وی که جهان مسیحیت را با سنت ارسطویی الفت داد ، در
شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سینا متکی و معتقد بود. همچنین فلسفه ما بعد
الطبیعه ابن سینا ، خلاصه مطالبی است که متفکران لاتینی دو قرن بعد از او
بدان رسیدند در قرن پنجم هجری به وسیله پیشوایان مذهب و پیروان خانقاه
مبارزه گسترده و شدید علیه علم و حکمت و مخصوصا فلسفه اغاز شد و در مدارس
و مکاتب اهل علم تدریس هر گونه علم .فلسفه و حکمت را حذف کردند و جای انرا
به تفسیر قران.احادیث. و اصول فقه واگذار کردند . علما مورد تکفیر اربابان
مذهب قرار گرفت از جمله کسانیکه که با تمام قوا بر ضد فلسفه و علم طغیان
کرد حجته اسلام غزالی(450 الی 505هجری) بود که عمری فلسفه را اموخت و به
علت یاس وحیرت و واهمه عجیبی که به او دست داد از مدرسه به خانقاه رفت و
دامن عرفان را محکم گرفت و از جمله دشمنان سر سخت فلسفه .علم و حکمت
گردید.
غزالی در تهافت الفلا سفه (فارابی) و سینا را رد میکند و میگوید(علی
التحقیق انها را ظلماتی فوق ظلمات فرا گرفته است) در المنقذ من الضلال
متذکر شده است که این دو فیلسوف در بیست مورد در موضوع الهیات اشتباه کرده
اند .در سه مورد مستوجب تکفیر و در هفده مورد مستوجب تبعید اند) و سه مورد
که انها را از اسلام جدا میسازد و مورد تکفیر قرار میگیرند مینویسد: (1-
معتقد بودن انها بر اینکه خداوند حاکم بر کلیات است نه جزییات . 2- اعتقاد
شان به تقدم عالم. 3- اینکه اجساد حشر ندازد ثواب و گناه مربوط روح است نه
جسم .)
تعرض به سینا بدینجا پایان نمپذیرد بعضی از دانشمندان کوته استین
در قرون بعدی نیز به او تاخته اند از جمله عثمان بن عبدالرحمن موسوم به
ابن صلاح (643) سینا را مرتد و بی دین شمرده و او را از جمله علمای خارج
مذهب دانسته و خواندن کتاب های سینا را برای مسلمانان جایز نمی شمارد و
گناه کبیره میداندو سینا را شیطانی از شیاطین لقب داده است) غافل از اینکه
او خودش شیطان بزرگ بود . هر قدر از قرن وسطی دور تر میشویم و هر قدر
رایره نفوذ دین بیشتر میشود این اعتراظات بیشتر و شدید تر میشود علت هم
معلوم است زیرا منطق و نحوه استنتاج سینا با مبادی ظاهر بینان دین که پایه
اش بر تعصب نهاده شده سازگار نیست مخصوصا که با هجوم ترکان عثمانی دین زا
با خرافات . اساطیر وفانتزی ها امیخته ساختند و توده های کشور های اسلامی
را در جهل و خرافه نگهداشتن تا هیت هایی حاکم بتواند براحتی حاکمیت نمایند
و تنها دشمنی که دز مقابل هر گونه جهل و خرافه ایستادگی میکند علم و معرفت
است بنا این مخالفت ها متدینین ظاهر نما با اشاعه فلسفه و حکمت امری طبعیی
بشمارمیرود.
ابوعلی سینا در سال 428 هجری قمری ، زمانی که تنها 58 سال داشت ، در حالی
رخت از جهان بربست که با ادای دین خود به دانش بشری ، نامی به صلابت تمدن
خراسانی از خود به جای گذاشت اما دریغ ودرد که امروز این صلابت تمدن
خراسانی دارد که اهسته اهسته به باد فراموشی سپرده شود.
نام اثر : ای خدای من ( ۱۹۹۴) صاحب اثر : استاد محمود فرشچیان
نام اثر : ولادت امید ( ۱۹۹۰) صاحب اثر : استاد محمود فرشچیان
|
متولد 1308 – اصفهان پس از تعلیم گرفتن ازهنرورانی بزرگ ، چون حاج میرزا آقا امامی و استاد عیسی بهادری و گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا رفت و چندین سال به مطالعه ، و کار در موزه ها مشغول شد. منتقدان و هنرشناسان بزرگ جهان هنر ، او را مورد بررسی و تحسین قرار داده اند و تابلوهای او در موزه های معتبر دنیا جای گرفته است. استاد فرشچیان در نقاشی ایران صاحب سبک و مکتب خاص است.
- استاد ، لطف فرموده به گوشه ای از فعالیتهای خود در ارتباط با هنر نگارگری، خصوصا نقاشی ایرانی در خارج از کشور اشاره بفرمائید.
تا آنجا که به یاد دارم ، در گذشته و حال سعی ام بر این بوده که هنر نقاشی اصیل ایرانی را به دنیا بشناسانم. این هنر، از جمله هنرهایی است که تا کنون آنچنان که باید، حقش ادا نشده و بیشتر، منقدین و هنرشناسان خارجی هستند که هنر عظیم نقاشی ایرانی را نقد و بررسی کرده و در کتابها نگاشته اند. من به سهم خود با برگزاری نمایشگاههایی در نقاط مختلف دنیا ، سعی کرده ام حتی المقدور این هنر و اصالت فرهنگی را در حد توان خود به افردی که علاقمند به شناخت آن هستند بشناسانم . علاوه بر نمایشگاهها، اخیرا کتابی نیز از آثار من در آلمان چاپ شده است. این کتاب را یونسکو جزء آثار برگزیده خود ارائه داده و بزرگترین منتقد نقاشی دنیا "پروفسور استوارت کاریولش" که در نقاشی ایرانی و اسلامی دارای اعتبار ویژه ای می باشد، بر این کتاب نقد نوشته است . این کتاب از سوی موزه "ویکتوریا آلبرت " لندن و مدیر کل یونسکو به اکثر موزه ها، کلکسیونها، کتابخانه های بزرگ دنیا و کتابخانه های شخصی کسانی که به کتب هنری علاقه نشان می دهند ارسال شده و مورد استقبال آن علاقمندان قرار گرفته است.
|
- استاد با توجه به اینکه مدتی است در خارج از کشور اقامت دارید، برداشت مردم جهان را ، درباره هنر ملی و اسلامی ما چگونه می بینید؟
همانطور که صورت اشخاص در تمام دنیا با هم فرق می کند، سجایای اخلاقی و سلیقه های آنها نیز با یکدیگر متفاوت است. ممکن است یک ایرانی نسبت به هنر نقاشی خودمان بیگانه باشد، اما یک فرد خارجی این هنر را با آغوش باز بپذیرد. در کل باید به این نکته اشاره کنم که در تمام دنیا، برای هنر اصیل ایرانی احترام خاصی قائلند و تحت تاثیر آن قرار می گیرند. به خصوص که هنر نقاشی ایرانی از محتوای عظیم عرفانی نشأت گرفته و بیننده را به اعماق احساس رهنمود می سازد. مردم ملل خارجی وقتی آثار خوب را ببینند و آنها را بشناسند، سخت تحت تاثیر قرار می گیرند. به نظر من ، مهم ایجاد رابطه بین اثر و بیننده است. اگر یک اثر هنری بتواند با تمامی بیننده ها ، در هر کجای دنیا رابطه تنگاتنگ و نزدیک برقرار کند، هر علاقمندی ، آن را پذیرا شده، به خوبی می پذیرد. ما زمانی می توانیم نقاشی خود را در همه جای دنیا اشاعه دهیم که تمام مردم دنیا بتوانند، رابطه نزدیک بین احساس و دید خودشان با اثر هنری ما برقرار سازند. به عبارت دیگر، نقاشی ما باید با بینندگان مختلف دردنیا، غریبه نباشد. در آن صورت این هنر کشش و جذبه ای پیدا می کند که بینندگان بتوانند آن را به خوبی تماشا کنند و زمانی که مورد نقد و بررسی قرار گرفت، محتوای آن در دل و ذهن بیننده بر جای خواهد ماند. من فکر می کنم، در سبکی که دنبال می کنم این رابطه بتواند در حد خوبی بین اثر و بیننده به وجود بیاید. فرق نمی کند چه در ایران و چه در هر گوشه دیگری از دنیا.
من تاکنون نتایج سودمندی را در این خصوص به دست آورده ام. سبکی که من دنبال می کنم، در عین حال که اصالت نقاشی ایرانی را دارد، با مردم دیگر ملل نیز بیگانگی ندارد.
استاد موقعیت کنونی هنرهای ملی واسلامی ما را چگونه ارزیابی می کنید؟
در ایران که خوشبختانه مورد استقبال عموم قرار گرفته است و با وجود دانشکده های در حال تأسیس یا تأسیس شده، جوانها به تدریج متوجه این سبک و مکتب شده، به آن روی آورده اند. من امیدوارم این مکتب بتواند در همه جای ایران و در تمام دانشکده های آن تعمیم پیدا کند و همه افراد با علاقمندی و پشتکار تمام، این راه را ادامه دهند.
وقتی در دوره های مختلف دقت کنیم و هنر ایران را با هنرکشورهای مشرق زمین، مثل چین ، ژاپن و غیره مقایسه نماییم ، درمی یابیم که در هنر ایران ، سبکها، مکتبها، ایده ها و عقایدی وجود دارد که خود هنرمندان به آن پرداخته اند ، در حالیکه در چین ، ژاپن و دیگر ممالک، بیشتر تداوم برقرار است. یک نقاش چینی هر راه و روشی را که دنبال کند – چه پیرو نقاشی نو باشد، چه پیرو نقاشی مکتب قدیم – اصالت هنر چینی در کارهای او به خوبی مشهود است، اما ما در برشهای مختلفی از تاریخ، حالتهای متفاوتی را در نقاشی خود شاهد بوده ایم. حتی بعضی از آثار، نشان نمی دهند که نقاشی ایران است یا اروپایی یا آمریکایی با ... . بالطبع آن آثار نمی تواند هویت اصیل نقاشی ما را در خود داشته باشد. تصور می کنم که این آثار نتوانند جای درخوری در دنیا برای خود باز نمایند ، چون افردای که در این راه ، در مکانهای مختلف دنیا کار می کنند، قدمهای سریعتری نسبت به ما برداشته اند. من فکر می کنم که اگر نقاشان ایرانی به اصالت خود بازگردند و بتوانند محتوای عمیقی که در فرهنگ خود ما وجود دارد را در آثار خود منعکس کنند، بدون شک به نتایج مفید و مهمی خواهیم رسید. در اینجا به خانواده هایی که دارای فرزندانی مستعد درهنر نقاشی هستند ، توصیه ای می کنم ؛ دیده شده که بعضی می گویند نمی توان از طریق نقاشی زندگی کرد یا اینکه از طریق هنر، نمی توان زندگی روزمره را گذراند! ، بر عکس من معتقدم که اگر خانواده ها متوجه شدند فرزندان آنها (چه پسر و چه دختر) دارای استعداد ویژه ای هستند ، کودکان خود را در راه هنر هدایت کنند. فرزندان را کمک و همراهی نمایند تا آنها نیز بتوانند استعداد خود را به مرحله ظهور برسانند. همانطور که پدرم – رحمة الله علیه – نسبت به علاقه و استعداد من به نقاشی بی اعتنا نبود و من را به انجام کار هنری تشویق می کرد، من خدا را شکر می کنم. در وضع فعلی ، از زندگی هنری خود بسیار راضی هستم. ما اعتقادات بسیار عظیم و اساسی ای در دین و مذهب خود داریم ، می دانیم که خداوند رزاق است و مشیت و روزی اشخاص در ید تصرف اوست و جز خواست الهی ، هیچ زندگی به وجود نمی آید و به کمال نمی رسد. پس وقتی که این نکته را قبول داریم، باید بدانیم که یک کار یا یک شغل به خودی خود نمی تواند برای خود ایجاد اعتبار کند. تنها خداست که می تواند روزی و رزقی را که بر هر بنده ای مقدر است به مشیت خود قرار دهد. باز هم می گویم که خانواده ها باید بچه ها را تشویق کنند به هر هنری که آنها علاقمند هستند. ان شاء ا... که فرزندان آنها به درجات خوب و متعالی خواهند رسید و در فرهنگ آینده مملکت اعتبار و درخشش پرفروغی خواهند داشت.
استاد به نظر شما چگونه با حفظ هویت فرهنگی، هنر ملی ما می تواند با جهان خارج ارتباط برقرار کند؟
ما می توانیم این مسئله را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهیم. آیا ما از لحاظ سبک می خواهیم رابطه برقرار کنیم یا اینکه از طریق اشاعه و رساندن هنر ایران به ممالک مختلف جهان.
چنانچه در مکانهای مختلف دنیا مطالعه کنیم، می بینید که آثار مختلف هنری در هر منطقه وضع خاص خود را دارد. به عنوان مثال نقاشی چینی یا صنایع دستی چین ، تنها زمانی توانست در دنیا اشاعه پیدا کند که اولا از لحاظ جنسیت درحد اعلا بود، در ثانی اصالت خود را حفظ کرد.
استاد آینده هنرهای ملی و اسلامی را چگونه می بینید ؟
من آینده هنرهای ملی و اسلامی ایران را بسیار خوب می بینم. چون من هر سال که به ایران می آیم و مطالعه می کنم، می بینم بازگشت خوبی در حیطه هنرهای ایرانی و اسلامی به وجود آمده است. من در سالهاهای قبل که تدریس می کردم، با مشکلات بسیاری مواجه بودم و آن موج نو و حالت غربزدگی بود که در هنر ما به شدت به چشم می خورد اما در حال حاضر می بینیم که با ایجاد نمایشگاهها و افزایش علاقمندی جوانهایی که در این راه قدم گذاشته اند، به تدریج توجه عموم نسبت به هنرهای اصیل اسلامی بیشتر می شود. جای امیدواری است ، امیدوارم با ایجاد دانشکده ها و ایجاد انجمنهای هنری، نقاشی اصیل ایرانی بتواند بیشتر در اذهان عمومی جای خود را باز کرده و خود را ارائه نماید. به فرموده حافظ :
سالهای دل طلب جام جم از ما می کرد و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
ما در فرهنگ و هنر خودمان از اصالت عظیمی برخورداریم وفکر نمی کنم لازم باشد ، دست نیاز به نقاط دیگر دنیا دراز کنیم. آنچه مسلم است، نقاشان و هنرمندان ایرانی که در این راه قدم می گذارند لازم است نسبت به آنچه در دنیا می گذرد، بی اعتنا نباشند، چیزهایی را که در هنر دیگر ممالک جهان است ، یاد بگیرند و در هنر خود مستحیل کنند، نه اینکه هنر خود را در هنر دنیا بی رنگ نمایند.
|
استاد در انتهای این گفتگو، آیا رهنمودی برای هنرمندان نگارگر و به خصوص جوانان هنرمندی که در راه نقاشی ایرانی تلاش می کنند دارید؟
من تنها چیزی که می توانم بگویم این است: آنچه می تواند ، هنرمندان را به درجه ای رفیعی برساند، اول از همه، ایمان به خداست. اخلاص و ارادت کامل به ذات پاک پروردگار.
هنرمند نگارگر، قلمی که می زند جز در راه رضای او نباید باشد و جز در راه تزکیه نفس و پالایش درون خود نباید حرکتی انجام دهد . هنرمند قبل از اینکه بخواهد یک هنرمند واقعی باشد، باید روح و نفس خود را تزکیه کند و با پشتکار و مطالعه، خصوصا در حال و احوال هنرمندان دیگر، فکر خوبی را ارائه دهد. به نظر من ، هنرمند هیچگاه نباید قبل از انجام کار، به فکر در آمد حاصل از آن باشد. اگر هنرمند خوب کار کند، بدون شک این کار برای او درآمد خوبی به همراه خواهد داشت. در ابتدای کار، نباید فکر کرد که چقدر کار انجام بدهیم که بتواند برای زندگیمان مکفی باشد ، بلکه یک هنرمند باید ایثارگرانه تلاش کند تا ان شاء ا... بتواند موفق شود.
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد. ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل این که محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت مبارک موافقت کرد. علی در سال 1352 به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، برای تکمیل تخصص های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل از ایالت اوکلاهما، در منطقه ای نظامی، با موفقیت طی کرد. در این دوره فشرده ستوان همچون مبلغی مذهبی به دعوت آمریکاییان به اسلام می پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت می کرد. او در بین آشنایان جدیدش به مرد مذهبی مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید و روحیه ای با نشاط به ایران مراجعت کرد. ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید. او در نامه ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصاً در آن قسمت که می دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. جالب این است که هرکس از افسران را به مراقبت وی می گماردند یا تحت تأثیر روحیه او قرار می گرفت و گزارش مثبت برای او رد می کرد یا صیاد را از مراقبت و مأموریت خود خبر می داد و یا از اول با چنینمأموریتی مخالفت می کرد. سروان صیاد هم زمان با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی تقیه را کنار گذارد و در ارتش علناً به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و سرانجام به دلیل این که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگیر و زندانی شد اما دیری نپایید که انقلاب به پیروزی رسید و او هم مانند همه مردم ایران آزاد شد. دوره دوم زندگی سرهنگ صیاد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود: او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می شود و با یکدیگر پیمان می بندند که از پادگانهای اصفهان حفاظت نمایند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی با حضرت آیت ا... خامنه ای می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می گردد. و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می کنند. لیاقتهای سرگرد در کردستان موجب می گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی موجب برکناری وی و خلع دو درجه می گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجدداً با دو درجه به غرب کشور اعزام می شود. سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای 64 ارومیه و 28 کردستان و تیپ های 23 نیروی ویژه هوا برد و تیپ 30 گرگان شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقتها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزی های بزرگی را برای ایران اسلامی به ارمغان آورد که بی شک در تاریخ امت اسلامی به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال 1365 از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد آیت الله خامنه ای و تصویب رهبر انقلاب به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد. در سال 66 به درجه سرتیپی نایل آمد. سرتیپ صیاد شیرازی در سال 67 در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم منافقین قرار گرفته بود شرکت و با روحیه ای بسیجی ضربات محکمی را بر پیکر مزدوران منافق وارد کرد. سرانجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد. تیمسار سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد. پس مانده های زخم خورده مرصاد در صبح روز 21 فروردین 78 ، فاتح بزرگ فتح المبین و بیت المقدس و یکی از بزرگترین سرمایه های کشور را در تروری ناجوانمردانه آماج تیرهای کینه خود قرار دادند و قامت استوار امیر ارتش اسلام را به خاک افکندند. روحش شاد.