کوربن میانجی‌بودن فرهنگ ایرانی را در اندیشه سهروردی می‌دید

کوربن معتقد است که ایران قاره‌ای است میان دو جهان شرق و غرب و این میانجی بودن به خوبی در آرا و اندیشه‌های سهروردی پیدا است.

به گزارش خبرنگار مهر، عصر امروز در موسسه حکمت و فلسفه ایران به مناسبت سالگرد درگذشت شیخ شهاب الدین سهروردی متخلص به شیخ اشراق مراسمی  برگزار شد، که در آن دکتر داریوش شایگان، فیلسوف و محقق برجسته ایرانی به بیان نسبت اندیشه سهروردی در آثار هانری کوربن پرداخت و گفت: شک نیست که محور اصلی آثار کوربن حول و حوش سهروردی است.
 
داریوش شایگان در ابتدا با اشاره به دوستی و شاگردی دیرینه خود با هانری کوربن گفت: من اگرچه اسلام شناس و سهروردی شناس نیستم، اما به دلیل این که سال ها شاگرد، یار و دوست هانری کوربن بودم و شاهد کارهای او، وقتی در فرانسه بودم تصمیم گرفتم که به دلیل دین ایرانی ها نسبت به او نخستین کسی باشم که به عنوان یک ایرانی، کتابی در مورد او بنویسم و به همین جهت به همراه همسر او با مطالعه کامل مجموعه 25 هزار صفحه کتاب، توانستیم جغرافیای تفکر ایرانی را توسط او ترسیم کنیم که شک نیست که محور اصلی این آثار حول و حوش سهروردی است.

مولف کتاب «آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی» سپس به پیشینه و زمینه های فکری سهروردی اشاره کرد و گفت: کوربن به معنای متداول کلمه یک مستشرق نیست، بلکه خود می گوید که من در میان دو اقلیم در نوسان بودم، نخست آلمان که کشور فیلسوفان و شاعران است و دوم ایران که کشور شاعران و عرفا است.

وی در ادامه گفت: اگر به آثار کوربن در میان دو جنگ جهانی یعنی سالهای 1919 تا 1939 توجه کنیم در می یابیم که او از چه کسانی تاثیر گرفته است. او نزد اتین ژیلسون، متفکر نوتومیست مسیحی در مدرسه عملی مطالعات عالی متون لاتین و قرون وسطایی می خواند، همچنین نزد امیل بریه محقق آثار فلوطین و پژوهشگر تفکر هندی و اوپانیشادهاست، همچنین نزد برادران باوازی آلمانی می آموزد و به لوتر و متکلمان پروتستان به خصوص کارل بارت علاقه مند است، در ضمن کوربن تحت تاثیر ژیلسون همزمان عربی و سانسکریت می خواند و سفرهای متعددی به هند و آلمان دارد.

وی سپس اظهار داشت: در این زمان آلمان کانون کوران 5 جریان فکری است، نخست مکتب پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر، دوم مکتب فلسفه حیاتی یاسپرس و اشپنگلر، سوم انسان شناسی فلسفی ماکس شللر و ارنست کاسیرر ،چهارم مارکسیسم انتقادی کارل کورش، آدورنو، هورکهایمر و بنیامین و پنجم نیز پوزیتویسم منطقی که با کسانی چون ویتگنشتاین و رودولف کارناپ و حلقه وین گسترش یافته است. به اینها باید مطالعات پروتستانی کسانی چون کارل بارت و مکتب روانشناسی اعماق فروید، آدلر و یونگ را نیز باید افزود . از خوش شانسی ماست که کوربن با این کوله بار عظیم به ایران وارد می شود و به این کشور علاقه مند می شود. کوربن با تفکر قدسی نزد رودولف اوتو و کتابش «امر قدسی» که در سال 1917 منتشر شد، آشنا می شود و همچنین ارنست کاسیرر را ملاقات می کند. او اولین مترجم کارل بارت به فرانسه است که کتاب او در مورد دیالکتیک من و تو و انسان و خدا را منتشر می کند و با برخی از دوستانش مجله ای به نام «اینجا و اکنون» را منتشر می کنند که در آن فرمول دکارت یعنی «می اندیشم پس هستم» را وارونه می کنند و معتقدند که «هستم چون دیگری یعنی خدا من را می اندیشد». بنابراین محور اندیشه کوربن بر دو چیز استوار است، نخست فلسفه و دوم تجربه معنوی. در همین جاست که سهروردی به او چشمک می زند، و پیش از ترجمه متون هایدگر به فرانسه، دست به ترجمه برخی از آثار سهروردی به فرانسه می زند.

وی در ادامه به توجه کوربن به ایران اشاره کرد و گفت: کوربن معتقد است که ایران کشوری است که هم میانه است و هم میانجی. یعنی قاره ای است میان دو جهان، یک نگاه به آسیا و هند و یک نگاه به تمدن های همجوار بین النهرین و مصر و یونان دارد و از نظر جغرافیایی نیز چنین است. از منظر تخیل فلسفی نیز چنین است. ایران کانون مذاهب است و در بالای همه این ها سهروردی است. برخورد کوربن با سهروردی از طریق ماسینیون صورت می گیرد. ماسینیون، اسلام شناس برجسته که علی رغم علاقه فراوان به ایران، هیچگاه نخواست ایران شناس شود، در مقاله مهم «روح ایران» که در سال 1950 منتشر شد، به تاثیر شگرف ایرانیان در حوزه های گوناگون چون زبان، صرف و نحو، عرفان و فلسفه بر اسلام اشاره می کند. او کتاب حکمه الاشراق را به کوربن معرفی می کند و کوربن دو نیاز مهم اش یعنی تلفیق عرفان و فلسفه و کشف ارض ملکوت یعنی عالم واسط میان دنیای محسوس و جهان آخرت را در سهروردی می یابد. عالمی که در آن فرشته ها ظاهر و رویت می شوند و ارواح متمثل می شوند. این دو امر سبب علاقه وسیع کوربن به سهروردی می شود. او در مورد سهروردی می نویسد: «سهروردی فقط متفکر نیست که درباب مفاهیم، تاثیرها و اثرهای پیدا یا ناپیدای تاریخی می اندیشد، او خودش در همه اینها حضور دارد و حضورش را نمی توان نادیده گرفت، او باز گذشته زرتشتی ایران کهن را به دوش می کشد و بدینسان آن را به اکنون منتقل می کند، این گذشته، گذشت? بی آینده نیست که هر گز پیوند  مادی به آن ممکن باشد، او به این گذشته آینده ای می دهد، آینده ای که خود اوست، چرا که خود خود را مسئول این گذشته می داند.با بودن سهروردی حکمای ایران باستان و خسروانیان به راستی دیگر پیشگامان مکتب اشراقی ایران اسلامی اند، جسارت این جوان 35 ساله را بنگر که با حضور خود برگشت گذشته به شکل آینده را موجب می شود، چرا که با این کار تمام آینده آن گذشته است که دوباره به صورت اکنون در اکنون حضوری اش شکل می گیرد و این است آن چه که از نظر تاریخی نیز حقیقت دارد، سهروردی کسی است که برای نخستین بار نامهایی چون افلاطون و زرتشت را به صورت یک متافیزیک اشراق که مثل افلاطونی را در آن به زبان فرشتگان مزدایی سخن می گویند، در آثار خود می آورد».

دکتر شایگان سپس گفت: در واقع کوربن خودش را با سهروردی معاصر می کند، نه معاصر زمانی، بلکه معاصر روحی. او خود در ترجمه آثار عربی سهروردی می کوشد به بازاندیشی تفکر او بپردازد. همچنین ارتباط کوربن با سهروردی ارتباطی درونی است، چون نه فقط با ایرانیان ارتباط می یابد، بلکه به ایران نیز می آید. وی سپس به جدولی اشاره کرد که با توجه به اندیشه کوربن در تفکر شیعی می توان ترسیم کرد. این جدول که از چهار حرکت ناشی می شود عبارت است از: اول حرکت نبویه از نبوت به ولایت، دوم حرکت فلسفی و وجودی از اصالت ماهیت و اصالت وجود، سوم حرکت روایی از قصه تمثیلی به رویداد آن در درون و چهارم حرکت عاشقانه از عشق انسانی به عشق ربانی. کوربن نشان می دهد که این چهار حرکت چون چهار مقام یا چهار دستگاه، همه یک ساز می زنند و صورت های مختلف یک چیزند، درتمثیل عرفانی به رویداد درونی مثال کیسخرو و اسفندیار است که رهبر درونی سیمرغ و نوع شناسایی دید جام جم و کشف باطن است، در وجه عاشقانه مثال اعلی مجنون و رهبر درونی لیلی یا معشوق ازلی است و نوع شناسایی نیز جذبه عاشقانه یا التباس به قول روزبهان است، در وجه وجودی و فلسفی نیز حکیم متاله زرتشت و افلاطون است و رهبر درونی عقل فعال است و نوع شناسایی نیز علم شهودی یا علم حضوری است، در وجه نبوی نیز مثال اعلی محمد رسول الله(ص) یا مهدی موعود(ع) است و رهبر درونی جبرئیل یا روح خداست و نوع شناسایی نیز وحی و الهام درونی است. کوربن نشان می دهد که این امور در تسنن نیست، چون دو وجه ولایت و فیلسوفانی چون ملاصدرا را ندارند.

وی در پایان به اهمیت کوربن برای ایرانیان اشاره کرد و گفت: به قول مرحوم احمد تفضلی، دو مرد بزرگ به ایران کمک کردند، نخست کریستسن در مورد ایران قبل از اسلام و و دوم بعد از اسلام که کوربن بود. کوربن خود می نویسد:«پرورش من از آغاز پرورشی فلسفی بود، به همین دلیل من به معنای دقیق نه متخصص زبان آلمانی ام و نه مستشرق.    من فیلسوفی رهرو ام به هر دیاری که جان را راهبر شود. گرچه در این سیر و سلوک از فرایبورگ، تهران، اصفهان سر در آوردم اما این شهرها از نظر من مدینه های تمثیلی اند، منازل نمادین از راه و سفری همیشگی و پایدار»

هانری ماتیس 1896-1954

وی در لوکاتو-کامبرزی، در شمال فرانسه متولد شد. در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد؛ در ۱۹۸۰ در پاریس در آکادمی ژولین زیر نظر گوستاو مورو به فراگیری هنر پرداخت. در ۱۸۹۷ با پیسارو در دورن آشنا شد. کارهای خود را در نمایشگاههای مختلفی از جمله از ۱۹۰۱ در سالن مستقل‌ها و از ۱۹۰۳ در سالن پاییز به نمایش در آورد؛ در ۱۹۰۴ نخستین نمایشگاه خود را در ولار برگذار کرد. تابستان هارا با نقاشی کردن در جنوب فرانسه می‌گذراند. در سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ همراه نقاشان دیگری با عنوان فووها آثار خود را در سالن پاییز به نمایش گذاشت. به ایتالیا، آلمان، اسپانیا، مراکش و مسکو سفر کرد. نخستین جایزه خود را در نمایشگاه بین‌المللی کارنگی در پیتزبورگ در ۱۹۲۷، و سپس در بی ینال ونیز در۱۹۵۰ دریافت کرد. وی در ونس، در جنوب فرانسه با زندگی وداع کرد.[۱]

هانری ماتیس 1896-1954

ماتیس درشمال فرانسه به دنیا آمد. پدرش تاجر غله بود.مادرش کمی از نقاشی سر رشته داشت.پس از اینکه در رشته ء حقوق فارغ التحصیل شد به هنر روی آورد. مادرش وسایل نقاشی خود را همراه با یک کتاب خود آموز نقاشی به پسر داد وبه طوری که ماتیس بعدها اعتراف کرد اولین طراحی را پشت کاغذ تلگراف در یکی از پستخانه های پاریس انجام داد. "...بدون آنکه به آنچه طرح میکردم فکر کنم قلم را به حرکت در آوردم. شگفتی من آنگاه آغاز شد که صورت مادرم را با تمام خصوصیاتش درروی کاغذ دیدم"از اینتاریخ زندگی دشوار هنری آغاز شد. شغل در دادگستری را ترک کرد و به مدرسهء هنرهای زیبا رفت. شبها در کافه و بارهای پاریس طراحی میکرد. با سرعت حرکات وحالات مردم را ثبت میکرد. پیسارو او را با نقاشیهای سزان آشنا ساخت وماتیس یکی از حالات تابلولهای سزان را خرید. سی وهفت سال بعد ماتیس اعتراف کرد: "نقاشیهای سزان در سخت ترین لحظات زندگی به من جرات کار کردن داد وسبب شد که من روشی مخصوص به خودم پیدا کنم "با وجود سختیهای زندگی هیچ گونه حس بدبینی وغم در آثار او راه نیافت.نقاشیهای ماتیس طراحهای ساده ای هستند که درون آنها رنگ گذارده شده است. به حجم سایه روشن وقوانین پرسکتیو توجه نداشت. بیشتر عمرش را به حکاکی و طراحی گذراند.باگچ پاستل قلم و مرکب و با مداد طراحی میکرد . هرگز به تجسم مسائل سیاسی و اجتماعی نپرداخت. نمی خواست خطوطش مفهوم فلسفی در بر داشته باشند . او فقط شادی و زیبایی زندگی را بیان میکرد و برای بیان آن ساده ترین خطوط را به کار می برد . می گفت : "آرزو دارم که آثار من خوشحالی وطراوت یک روز بهاری را به شما انتقال دهد."

آنتوان هانری بکرل

آنتوان هانری بکرل

بکرل در سال ۱۹۰۳ به پاس کشف پرتوزایی خودبخودی و دیگر خدماتش، به همراه ماری و
پی‌یر کوری، جایزه‌ی نوبل فیزیک را دریافت کرد. واحد اندازه‌گیری پرتوزایی، به یاد او به همین
نام نامگذاری شده است.

۲۵ اوت ۲۰۰۸ مصادف است با صدمین سالروز درگذشت آنتوان هانری بکرل، فیزیکدان فرانسوی. او یکی از کاشفان پدیده‌ی پرتوزایی یا رادیواکتیویته است.

 

آنتوان هانری بکرل در سال ۱۸۵۲ در خانواده‌ای تحصیل‌کرده در فرانسه زاده شد. پدر و پدربزرگش نیز مانند او در رشته‌ی فیزیک تحصیل کرده و در همین رشته به درجه‌ی پروفسوری رسیده بودند.

 آنتون هانری بکرل از سال ۱۸۷۲ تا ۱۸۷۴ در پلی‌تکنیک پاریس و از سال ۱۸۷۴ تا ۱۸۷۷ در مدرسه‌ی «پل‌ها و راه‌ها» تحصیل کرد. از سال ۱۸۷۸ به عنوان دانشیار در پلی‌تکنیک و در وزارت راه و پل، به عنوان مهندس ارشد مشغول به کار شد.
         بکرل در سال ۱۸۸۴ موفق به اثبات نوارهای اشعه‌ی مادون قرمز در طیف نور خورشید شد. او در سال ۱۸۸۹ به عضویت آکادمی علوم درآمد و در سال ۱۸۹۱ کرسی استادی فیزیک کاربردی را در موزه‌ی تاریخ طبیعی پاریس از آن خود ساخت. در همان سال بود که وی کار بر روی پدید‌ه‌ی فسفرسانس در مواد معدنی گرمادیده را آغاز کرد.
       کشف اشعه‌ی ایکس یا رونتگن توسط ویلهلم کونراد رونتگن در سال ۱۸۹۵، توجه بکرل را به پدیده‌ی فلوئورسانس جلب کرد. فسفرسانس و فلوئورسانس، به پدیده‌هایی گفته می‌شود که در آنها ماده‌ای خاص پس از قرار گرفتن در برابر نور مرئی یا نامرئی یا عوامل دیگری مانند ضربه دیدن یا گرم شدن، انرژی را در خود ذخیره کرده و سپس به صورت طیفی از امواج مرئی منتشر می‌کند. تفاوت این دو پدیده، در زمان میان دریافت و تابش، یا به عبارتی در دوام تابش است. اگر زمان تحریک کمتر از یک ثانیه باشد، پدیده را فلوئورسانس و اگر بیشتر از آن باشد فسفرسانس می‌نامیم.

 بکرل که روی پدیده‌ی فلوئورسانس کار می‌کرد، در یکی از تحقیقات خود مقداری از یک ماده‌ی حاوی اورانیوم را روی کاغذ سیاهی که در زیر آن صفحه‌ی حساس عکاسی قرار داشت گذاشت و آن را در معرض تابش نور خورشید قرار داد. بکرل عقیده داشت که نور خورشید نمی‌تواند از کاغذ سیاه بگذرد، اما اگر در تابش فلوئورسانسی که این ماده تولید می‌کرد‌، اشعه‌ی ایکس وجود داشته باشد، این اشعه می‌تواند بر روی صفحه‌ی عکاسی اثر بگذارد. او پس از توقف کار خود، صفحات عکاسی را که حاوی مقداری اورانیوم بود، در کشوی میزش قرار داد. پس از چند روز که تصمیم گرفت عکسها را ظاهر کند، متوجه شد که صفحه‌ی عکاسی بر اثر تابش یک اشعه‌‌ی بسیار قوی سیاه شده است. بررسی‌های بیشتر بکرل در این زمینه، منجر به کشف عناصر رادیو‌اکتیو شد.
      بکرل در ۲۴ فوریه‌ی ‌همان سال، آکادمی علوم را از کشف خود باخبر کرد. او به خاطر کشف این تابش خودبخودی، که توسط ماری کوری رادیواکتیویته نام گرفته بود، در سال ۱۹۰۳ همراه با پی‌یر و ماری کوری فرانسوی، جایزه‌ی نوبل فیزیک را دریافت کرد.

 بکرل اندکی پیش از درگذشتش، ریاست آکادمی علوم پاریس را بر عهده گرفت. آنتوان هانری بکرل، در ۲۵ اوت ۱۹۰۸، در لاکروازیک (Le Croisic)، واقع در سواحل خلیج بیسکایا، درگذشت.