نورالدین ابوالبرکات عبدالرحمن بن نظامالدین احمد بن شمسالدین محمد جامی نامیترین شاعر و نویسنده دانشمند و عارف قرن نهم هجری است. برخی از پژوهندگان او را بزرگترین استاد سخن بعد از حافظ و خاتم شاعران بزرگ پارسیگو نامیدهاند، پدرش از مردم محلهی دشت اصفهان بود و نسبتش از یک سو به امام محمد شیبانی و از سوی دیگر به شیخالاسلام احمد ژندهپیل جامی عارف مشهور قرن پنجم هجری میرسد. خانوادهاش در خرجرد جام ساکن شده بودند و وی در روز 23 شعبان سال 817 هجری ولایت یافت و در جوانی که پدرش از جام به هرات رفت در آن شهر ساکن شد و در همان زمان به شاعری آغاز کرد، چندی «دشتی» تخلص میکرد سپس «جامی» تخلص یافت در همان ایام که به تحصیل علوم متداول زمان خود مشغول بود مجذب طریقهی تصوف شد و در حلقهی مریدان سعدالدین محمد کاشفری جانشین عارف مشهور و جانشین بهاءالدین نقشبند متوفی به سال 860هجری در آمد و در ضمن تحصیل صرف و نحو و منطق و حکمت مشایی و حکمت اشراق و طبیعیات و ریاضیات و فقه و اصول و حدیث و قرائت و تفسیر، رمز تصوف را نیز فرا گرفت. در این زمان در مدرسهی نظامیه هرات ساکن بود و نزد معروفترین دانشمندان زمان مولانا جنید اصولی و خواجه علی سمرقندی و مولانا شهابالدین محمد جاجرمی که افضل مباحثان زمان بود و سلسله تعلیمش به مولانا سعدالدین تفتازانی میرسید تحصیل علم کرد. بعد از طی این مراحل جامی از هرات به سمرقند که در آن هنگام به برکت وجود الغبیک میرزا از مراکز مهم علمی بود، شتافت و خدمت قاضیزادهی رومی را دریافت و این استاد چنان شیفته این شاگرد بود که میگفت: « تا بنای سمرقند است هرگز بجودت طبع و قدرت تصوف این جوان جامی کسی از آب آمویه گذر نکرد. »
بدین ترتیب جامی در دو مرکز علمی هرات و سمرقند به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و به سر حد کمال معنوی نائل گردید.
جامی از باب قدرتی که در شهر معضلات تصوف و عرفان به نظم دلپذیر و به نثر فصیح عالمانه داشت، عرفان ایرانی را که در عهد وی به ابتذال میگرایید در پایه و اساس عالمانه نگاه داشت و از این راه توانست در صنف بزرگترین مؤلفان و شاعران عارف و صوفی مشرب پارسیگوی جای گیرد. اما او با این همه مراتب که در عرفان داشت هیچ گاه بساط ارشاد نگسترد بلکه از این امر گریزان بود و میگفت: ( تحمل بار شیخی ندارم ) و به سادگی با یاران و اصحاب خود میزیست و معتقد بود که از راه معاشرت و مجالست اصلاح حال (ارباب طلب)میسر است و میفرمود: "هیچ کرامت به از آن نیست که فقیری را در صحبت دولتمندی تأثر و جذبهیی دست دهد و از خود زمانی وارهد" و به همین جهات بود که با وجود اجازهی "تلقین" که از سعدالدین محمد کاشمری داشت از ارشاد سالکان سر باز میزد، ولی با همهی این احوال بسیاری از معاصران به او ارادت میورزیده و وی را صاحب مقامات و کرامات میشمردهاند و آنچه فخرالدین علی در رشحات عینالحیات و عبدالغفور لاری در تکملهی نفحاتالانس و امیر علیشیر نوایی در « خمسهالمتحیرین » در این باب آوردهاند دلیل بر همین اعتقاد است.
سام میرزا صفوی پسر شاه اسماعیل صفوی مؤلف کتاب تحفه سامی نام جامی را در صحیفه پنجم از کتاب خود اول از همه ذکر کرده و نوشته است: «جامی آنکه غایت علو فطرت و نهایت حدت احتیاج به تقریر حال و تبیین مقام ندارد. چه پرتو فضایل از شرق تا به اقصای غرب رسیده و خوان نوالش از کران تا کران کشیده. (بیت)
نه دیوان شعر است این بلکه جامی |
کشیده است خوانی به رسم کریمان |
ز الوان نعمت در او هر چه خواهی |
بیابی مـگـر مـدح و ذم لئیمـان |
دیگر از صفات حمیده جامی که ممکن است ناشی از ملکه غرور وی باشد همانا اباء نفس او از مدح و چاپلوسی در قبال اغنیا و اقویاست و این صفتی است که نزد شاعران دیگر کمتر دیده شده است. آثار عبدالرحمن جامی از نظم و نثر بسیار است. آثار منظوم او که وی را ردیف گویندگان بزرگ ایران درآورده در دو مجموعهی بزرگ فراهم آمده است:
1. دیوانهای سهگانه
2. هفت اورنگ.
جامی دیوانهای سهگانه خود را در سال 896 هجری به مناسبت سه دورهی حیات خود تنظیم کرد و آنها را به ترتیب فاتحالشواب و واسطهالعقد و خاتمهالحیات نامید. سه دیوان جامی مشتمل است بر قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات. و اما هفت اورنگ جامی (سبعه) که از زبدهترین آثار جامی تشکیل میشود شامل این مثنویهاست:
1- (اورنگ اول) سلسلهالذهب، مثنویی است طولانی به بحر خفیف در ذکر حقایق عرفانی که از سه دفتر فراهم آمده و در سال 890هجری تألیف شده است.
2- (اورنگ دوم) مثنوی سلامان، یا سلامان و ابسال به بحر رمل مسدس مجذوف یا مقصور حاوی اشارات عرفانی و اخلاقی همراه با حکایتها و تمثیلها که در سال 885 هجری به نظم درآمده است.
این منظومهی مثنوی رمزی مبتنی است بر داستان سلامان و ابسال که ابنسینا در کتاب الاشارات و التنبیهات اشاره بدان دارد و خواجه نصیرالدین طوسی آن را در شرح اشارات توضیح داده و جامی از مبانی و رموز آن در این داستان استفاده کرده و آن را به صورت مشروحی در آورده است.
3- (اورنگ سوم)تحفهالابرار، منظومهایست به بحر سریع در وعظ و تربیت همراه با حکایتها و تمثیلهای بسیار در بیست مقاله که به سال 886 هجری به نظم آمده و شامل 1710 بیت است.
4- (اورنگ چهارم) سبحهالابرار، منظومهایست دز یکی از اوزان بحر رمل در ذکر مقامات سلوک و تربیت و تهذیب که شاعر آن را در چهل(عقد) تنظیم کرده و در هر یک از این (عقد)ها اصلی از اصول عرفانی و اخلاقی مطرح ساخته و در آن بحث نموده و به مناسبت حکایتها و تمثیلها آورده است.
5- (اورنگ پنجم)یوسف و زلیخا به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در ذکر داستان یوسف و زلیخا چنانکه مشهور است. جامی این منظومه عالی داستانی و عشقی را در سال 888 هجری برای نظیرهسازی بر خسرو شیرین نظامی آفریده است.
6- (اورنگ ششم) لیلی و مجنون که در سال 889 هجری به یکی از اوزان بحر هزج یعنی بر وزن لیلی و مجنون نظامی به پیروی از آن سروده است.
7- (اورنگ هفتم) خردنامه اسکندری به بحر متقارب در ذکر حکم و مواعظ از زبان فیلسوفان یونان که هر یک را به عنوان خردنامه نامیده است. مثلاً: خردنامهی اسطاطالیس و خردنامهی سقراط و جز آنها.
گذشته از این ده کتاب (هفت اورنگ) و (سه قسمت جداگانه از اشعار دیوان قصاید و غزلیات ) که مجموعهی اشعار اوست در رشتههای مختلف به زبان پارسی و تازی کتابها و رسالههای بسیار از خود بیادگار گذارده است که فهرست آنها به ترتیب حروف هـجا بدین گونه است:
1- اربعین 2- ارشادیه که برای سلطان محمد فاتح فرستاده است 3- اشعهاللمعات در شهر لمعات عراقی(اتمام به سال 886هجری) 4- اعتقادنامه 5- بهارستان به تقلید گلستان سعدی که در سال 892 هجری برای پسرش ضیاءالدین یوسف تألیف کرده است 6- تاریخ صوفیان و تحقیق مذهب آنان 7- تاریخ هرات 8- تجنیساللغات یا رسالهی تجنیس خط منظوم 9- ترجمهی چهل حدیث یا ترجمهی اربعین حدیث (اتمام به سال 866 هجری) 10- تفسیر که ناتمام مانده است 11- تفسیر سورهی فاتحه 12-الحاشیهالقدسیه بر کلمات قدسیهی بهاءالدین نقشبند 13- حلیهالحلل در معما (اتمام به سال 856 هجری) 14- درهالفاخر در تحقیق مذهب صوفیه و حکیمان و متکلمان 15- دیوان رسایل 16- ذکر طریقهی صوفیان به طریق خواجگان 17- رسالهی ارکان (اتمام در روز پنجشنبه22 شعبان سال 877 هجری در بغداد) 18- رسالهی فیالاهلیت 19- رسالهی فیالتصوف و اهله و تحقیق مذهبم 20- رساله فی السلسلهالنقشبندیه 21- رساله فیالوجود 22- رساله فی تحقیـقالوجـود 23- رساله تحقیق مذهب صوفی و متکلم و حکیم 24- رساله تهلیلیه 25- رساله شرایط ذکر 26- رساله صرف 27- رساله عروض 28- رساله عروه 29- رساله قوافی یا رساله در فن قافیه 30- رساله لا اله الا الله 31- رسالهی معمای صغیر 32- رسالهی معمای کبیر 33- رسالهی معمای متوسط 34- رسالهی منطق 35- رسالهی منظومه 36- رسالهی موسیقی 37- رسالهی نوربخش در بیان حقیقت و طریقت مجاز 38- رسالهی وجود و موجود 39- رسالهی وحدت وجود 40- سبحه فیالنصایح و الحکم که برای سلطان بایقرا تألیف کرده 41- سخنان خواجهی پارسا 42- سؤال و جواب هندوستان 43- شهر ابیات اول مثنوی معروف به رسالهی النائیه یا نینامه 44- شرح بیت قرآنالسعدین خسرو دهلوی 45- شرح بیتین از مثنوی مولوی 46- شرح حال عرفا 47- شرح حدیث ابیذر العقیلی 48- شرح حدیث اربعین 49- شرح رباعیات 50- شرح رباعیات وحدت وجود 51- شرح رسالهالوضع عضدالدین 52- شرح فصوصالحکم ابنالعربی ( اتمام به سال 896 هجری ) 53- شرح قصیدهی بر ده منظوم 54- شرح قصیدهی عطار 55- شرح مأته عامل 56- شرح مثنوی 57- شرح مخزنالاسرار 58- شرح معمیات میرحسین معمایی 59- شرح مفاتیحالغیب صدرالدین قونیوی منظوم و منثور 60- شرح نقایه مختصرالوقایهی صدرالشریعه حنفی به فارسی 61- شواهد النبوه لتقویه یقین اهل الفتوه (اتمام به سال 885 هجری ) 62- صد کلمهی علی بن ابیطالب با ترجمهی فارسی 63- فوائدالضیائیه شرح کافیه فی النحو از ابن حاجب که به شرح جامی معروف است و در روز شنبه 11 رمضان سال 897 هجری برای پسرش ضیاءالدین یوسف به پایان رسانیده است 64- کلمتی الشهاده 65-گل و نوروز 66- لوامع شرح قصیدهی میمیهی ابنالفارض ( اتمام در صفر سال 875 هجری ) 67- لوایح ( اتمام در حدود 870 هجری ) 68-معمیات 69- مفاتح الغیب در تفسیر 70- مناسک حج منظوم 71-مناقب جلالالدین رومی 72- مناقب شیخالاسلام عبدالله انصاری 73- منشآت 74- منظومهی معما معروف به رسالهی اصغر معما 75- نظمالدرر شرح قصیدهی تائیه ابنالفارض 76- نفحات الانس من حضرات القدس تهذیب و تکمیل کتاب طبقاتالصوفیه عبدالله انصاری به زبان هروی در احوال مشایخ عرفا که به نام علیشیر نوایی در سال 883 هجری به پایان رسیده است 77- نقدالنصوص فی شرح نقشالفصوص (اتمام به سال 863 هجری ) دربارهی تأثیر فکری عبدالرحمن جامی باید اضافه کرد که مشایخ نقشبندیه به مطالعهی آثار شیخ محییالدین ابن عربی راغب بوده و آن را وسیلهی قوت اعتقاد سالک میدانستهاند به همین جهت «فصوص » را به منزله جان و « فتوحات » را به مثابه دل میشمردهاند. طبیعی است جامی هم بر شیوهی آنان کار میکرده و هم به تصوف علمی توجه داشته و این توجه او را چه در آثار منظوم او خاصه«سبحهالابرار » و«تحفهالاحرار » و چه در آثار منثورش به ویژه در شرح لمعات عراقی «اشعهاللمعات » و در « لوایح » و در کتاب « لوامع » که شرح فصولالحکم است، و در کتاب نقدالفصوص که نقدیست بر کتاب الفصوص شیخ صدرالدین قونوی شاگرد محییالدین ابنالعربی، و در قسمت «مقدمات و اصول » از کتاب نفحاتالانس به وضوح ملاحظه میکنیم.
از وقایع مهم زندگانی جامی سفری بود که به حجاز در سال 877 هجری کرد جامی که پیرو طریقه نقشبندیه و در شریعت سنتی حنفی بود در این سفر گرفتار اعتراض شدید شیعیان بغداد واقع شد و در نتیجه چهار ماه در بغداد ماند تا به دخالت قاضیالقضات و مقصودبیگ برادر زاده او زن حسن و خلیل بیگ برادر زن او از بلای اعتراضاتی که آنان بر قسمتی از اشعار سلسلهالذهب داشتند رهایی یافت.
جامی در این سفر پیش از وصول به خانهی کعبه، مرقد حسین بن علی (ع) و علی بن ابیطالب و محمد بن عبدالله (ص) را به تربت در کربلا و نجف و مدینه زیارت کرد و پانزده روز در مکه بماند و باز به مدینه معاودت نمود و در هر یک از این زیارتها اشعاری به مناسبت سرود که در دیوان او ثبت است. سید محمد باقر خوانساری مؤلف روضاتالجنات دربارهی اعتقاد مذهبی عبد الرحمن جامی مینویسد:
" جامی در مذهب تابع ابوحنیفه و در طریقت مشرب نقشبندیه را داشت و به طوری که معمول مردم ترکستان بوده از سنیان ناصبی است و به همین مناسبت قاضی نورالله شوشتری با آنکه بسیاری از نامداران اهل سنت را شیعه قلمداد کرده او را از لباس تسنن خارج نکرده و با آنکه دیگران با اندک عبارتی که اظهار داشتهاند به تشیع آنها تصریح کرده، جامی را با قصائد و آثار چندی که درباره علی و خاندان او سروده تسنن او را استوارتر از تشیع او دانسته. از قصائد او که در حق علی (ع) سروده مطلعش اینست:
اصبحت زائر الک یا شحنهالنجف |
بهر نثار مرقد تو نقد جان بکف |
و امثال آن در غزلیات و آثار نظمی دیگری که دربارهی خاندان عصمت سروده است و همهی آنها با تسنن ظاهری او مباینت دارد از جمله رباعی زیر است:
ای مغبچـهی دهر بده جـام مـیم |
کامـد ز نـزاع سنـی و شـیعـه قـیم |
پرسند که جامیا چه مذهب داری؟ |
صدشکرکهسگ سنیو خر شیعه نیم |
آثار جامی در خارج از ایران نیز رواج یافته است چنانکه برخی از مثنویهای او از آن جمله سلامان و ابسال و یوسف و زلیخا و تفحهالاحرار و لوایح و رباعیات او به زبانهای اروپایی به ویژه به فرانسه و انگلیسی ترجمه شده است. پروفسور ادوارد براون تحقیقات خود را دربارهی جامی چنین به پایان آورده است:
« باری سخن ما با این کلمات دربارهی جامی که اگر خاتمالشعرا نباشد محققاً یکی از بزرگان اساتید شعر است به پایان میرسد. در کلام این مرد نامی اندیشههای صوفیانه و عقیده به وحدت وجود به کاملترین و نمایانترین صورتی نمایان گردیده است، و هرچند از جهات دیگر بعضی اساتید با وی همدوش یا بر او برتری دارند، ولی هیچ استاد سخن و گویندهی فارسیزبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پایهی کمال او نمیرسد و اعجاب و تحسین معاصرین وی نسبت به قریحه فروزان او به جا و سلطنت او در ملک سخن بسزاست.»
عبدالرحمن جامی در دوران زندگانی خود همواره مورد توجه و ستایش خاص و عام بوده و در نظر پادشاهان و فرمانروایان و وزیران و امیران و مردان سیاسی و ادبی و عموم مردم کشور ایران و ممالک همجوار قدر و منزلت فراوان داشته است. در طول تاریخ ادبی ایران برای هیچیک از گویندگان و نویسندگان ایرانی اتفاق نیافتاده که در یک زمان طرف توجه دو یا چند نفر از پادشاهان واقع گشته و در اثر محبت یکی از آنان طرف بیمیلی دیگران نشود. این توفیق تنها شامل حال عبدالرحمن جامی بوده است که در یک عهد مطلوب و محبوب پادشاهان ایران و روم و مصر و فرمانروایان شام و آذربایجان و عراق و حجاز بود و در نظر همگان مرتبتی عالی و رفیع داشت و علت این توفیق نبوده است مگر داشتن فضل و علم کافی و بیاعتنایی و مال و منال دنیوی، آلوده نشدن به مدح و ذم عالی و دانی، خضوع نفس و فروتنی بیاندازه و بالاخره قوت ناطق که گاه با فصایح و حکم مردمان را به راه راست کشانده و گاه با لطائف و شیرینی سخنی هم نفسان را شاد نمود. عبدالغفور لاری در تکمله مینویسد: « گاهی قبا بدوش مبارک ایشان میبود برداشته بر زیر پا میانداختندی و میفرمودندی که هم پلاسست و هم لباس.» گویند سلطان حسین بایقرا مدرسهای در هرات ساخت و روز افتتاح مدرسه در صحن آن جشن عظیمی بر پا کرد و در گرداگرد مدرسه برای مدعوین بر حسب مقام و درجه محلها تعیین شد، در صدر مجلس محلی برای سلطان و شاهزادگان و وزیران و در دو سمت برای طبقات مردم معلوم گشت، در یک قسمت تخت پادشاهی جائی برای نشستن عبدالرحمن جامی و در جانب دیگر جایگاهی برای امیر علیشیر نوایی در نظر گرفته شده بود. در همین هنگام ناگهان جامی از در درآمد و چون به علت ضعف پیری و ناتوانی مزاج نتوانست خود را به صدر مجلس برساند در پایین مدرسه محلی که خالی از جاه و جلال بود انتخاب کرده و بر زمین فرو نشست. در اثر آن وضع مجلس بر هم خورد و در نتیجه به علت جایگزین شدن پادشاه و وزیر و شاهزادگان در کنار جامی ذیل آن مجلس و صدرش ذیل شد.
اکنون بمنظور ارائهی نمونه نثر عرفانی عبدالرحمن جامی یک لایحه (لایحه پنجم) از کتاب لوایح وی در اینجا نقل میشود:
« آدمی اگرچه به سبب جسمانیت در غایت کثافت است، اما به حسب روحانیت در نهایت لطافتست. به هر چه روی آرد حکم آن گیرد، و به هرچه توجه کند، رنگ آن پذیرد. و لهذا حکما گفتهاند: چون نفس ناطقه بصور مطابق حقایق متجلی شود، و به حکم صادق آن متحقق گردد «صارت کأنه الوجود کله» و ایضاً عموم خلایق به واسطهی شدت اتصال بدین صورت جسمانی و کمال اشتغال بدین پیکر هیولانی چنان شدهاند که خود را از آن باز نمیدانند، و امتیازی نمیتوانند و فیالمثنویالمولوی قدس سره من افاداته:
ای بـرادر تـو همین اندیشهیی |
مابقـی تـو استـخوان و ریـشهیی |
گر گلست اندیشهی تو گلشنی |
ور بود خواری تو هیمهی گلخنی |
پس باید که بکوشی، و خود را از نظر خود بپوشی، و بر ذاتی اقبال کنی و به حقیقتی اشتغال نمایی که درجات موجودات، همه مجالی جمال اویند و مراتب کاینات همه مرایی کمال او. و بر این نسبت چندان مداومت نمایی که با جان تو درآمیزد، و هستی تو از نظر تو برخیزد، و اگر به خود روی آوری، روی به او آورده باشی. و چون از خود تعبیر کنی، تعبیر از او کرده باشی، مقید مطلق شود: و اناالحق هوالحق. رباعی:
گر در دل تو گـل گـذرد گـل بـاشی |
ور بـلبـل بـیقرار بلبـل باشـی |
تو جزوی و حق کل است اگر روزی چند |
اندیشهی کلپیشهکنی کل باشی |
ز آمیزش جان و تن تویی مقصودم |
وز مردن و زیستن تویی مقصودم |
تـو دیر بـزی کـه مـن بـرفتم ز میان |
گر من گویم ز من،تویی مقصودم |
جامی قصاید متین و غزلیات شور انگیز عرفانی با اوزان مطلوب و نادر به ویژه ملمعاتی بسیار بدیع و دلچسب سروده است. غزل زیر یکی از آنهاست:
نفحات وصلک او قـدت، جـمرات شوقک فی الحشا |
ز غمت به سینه کمآتشیکهنـزد زبانهکماتشا |
بتوداشتخو دلگشتهخون،ز تو بود جان مرا سکون |
فـهجـرتنـی فـجعلتـنی متـحیرا متـوحـشا |
دل مـن بـه عشق تـو مینهد، قـدم وفا بـره طلـب |
فلئن سعی فبه سعی، ولئن مشی فبه مشی |
ز کمند زلف تو هر شکن، گـرهی فتاده بـه کار من |
بگرهگشائی زلف خود تو ز کار من گرهیگشا |
توچهمظهریکه ز جلوهی تو صدای سبحهی صوفیان |
گذرد ز ذروهی لامکان،کهخوشا جمال ازل خوشا |
همهاهلمسجد و صومعه، پی ورد صبح و دعای شب |
من و ذکر طره و طلعت تو،من الغداهالیالعشا |
چه جفا که«جامی» خسته دل ز جدایی تو نمیکشد |
قدم از طریق وفا بکش سوی عاشقان بلاکشا |
اشعار زیر نمونهی آثار اوست:
به کعبه رفتم وز آنجا هوای کوی تو کردم |
جـمال کعبه تماشـا بیـاد روی تو کردم |
شـعار کـعبه چـو دیدم سیاه دسـت تمـنا |
دراز جـانب شـعر سیـاه مـوی تـو کردم |
چو حلقـهی در کعبه به صد نیـاز گرفتـم |
دعای حلقهی گیسوی مشکبوی تو کردم |
نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت |
من از میان همه روی دل به سوی تو کردم |
مرا به هیچ مقامـی نبـود غیر تـو کامـی |
طواف و سعیکه کردمبهجستجوی توکردم |
به موقف عرفات ایستاده خلق دعا خوان |
من از دعا لب خود بسته گفتگوی تو کردم |
فتاده اهل فتی در پی منـی و مقاصـد |
چو(جامی)از همه فارق من آرزوی تو کردم |
گلزار عشق
از خارخار عـشق تـو در سینـه دارم خـارها |
هـر دم شگفته بر رخم زان خارها گلـزارها |
از بس فغان و شیونم چنگیست خمگشته تنم |
اشک آمده تا دامنـم از هر مژه چون تـارها |
رهجانب بستانفکن کز شوقتو گل در چمن |
صدچاککرده پیرهن شسته بهخونرخسارها |
تا سوی بـاغ آری گذر سرو و صنـوبر را نگر |
عـمری پی نــظاره سر بر کـرده از دیـوارها |
زاهد بمسجد برده پیحاجیبهپایانکرده طی |
جایی که باشد نقل و میبیکاری استاینکارها |
هر دم فروشم جان تو را بوسه ستانم در بها |
دیوانـهام بـاشد مـرا بـا خـود بـسی بـازارها |
تو بوده یار هر خسی من مرده از غیرت بسی |
یک بار میرد هر کسی بیچاره جـامی بـارها |
پرتو خورشید وجود
اعـیان همـه شیـشههای گوناگون بود |
کـافـتاد بـر آن پـرتـو خـورشید وجود |
هر شیشه که سرخ بود یا زرد و کبود |
خورشید در آن هم به همان رنگ نمود |
نکتهی عشق
بودم آن روز در این میکده از دردکشـان |
که نه از تـاک نشان بود و نـه از تاکـنشان |
از خراباتنشینان چه نـشان میطـلبـی |
بی نشان نـاشده زیـشان نتوان یافت نشان |
در ره میکده آن به کهشوی ای دل خاک |
شاید آن مست بدین سو گذرد جرعهفشان |
نکتهی عشـق بـه تقلیـد مـگو ای واعظ |
بیشاز اینباده بچش چاشنی جانبچـشان |
(جامی) این خرقهی پرهیز بیانداز که یار |
همـدم بـی سـر و پایان شـود و رنـدوشان |