وصیت نامه ی کوروش بزرگ

وصیت نامه ی کوروش بزرگ
333 magnify

برگرفته از وبلاگ Persian Alchemist


«ای پسران من، و ای دوستانی که دراینجا حضور دارید، بدانید که عمر من به پایان رسیده است و علایم بسیاری وجود دارد که دیگر مدت مدیدی در بین شما نخواهم بود. من در زندگی مردی خوشبخت بودم، در ایام کودکی از جمیع مزایایی که اطفال نیک بدان آراسته اند برخوردار بودم، و چون به دوران جوانی رسیدم مزایای جوانی را کسب کردم و از آن بهره مند شدم، و در اوان پیری ام نیز از هیچ نوع موهبت محروم نماندم. هرچند سنینم رو به تزاید میرفت، ازنیروی بیشتری بهره مند می شدم تا حدی که در دوران پیری خود را ضعیف تر ازجوانی ندیدم. هر آرزویی داشتم برآورده شد و دست به هر کاری زدم پیروز شدم. دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند و دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند. قبل از من، وطنم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود و حالا در دم مرگ آن را بزرگترین و مقتدر ترین و شریف ترین کشورآسیا به دست شما می سپارم. من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم. جمله آرزوهای من برآورده شد و سیر زمان پیوسته به کام من بود اما از آنجا که پیوسته از شکست و ادبار در هراس بودم، خود را از خود پسندی و غرور بر حذر می داشتم و حتی در پیروزیهای بزرگ خود پا از جاده ی اعتدال بیرون ننهادم و بیش از حد مسرور و شاد نشدم. حال که آخرین روزهای عمرم فرارسیده است خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می بینم که فرزندانی که خداوند به من مرحمت نموده همه سالم و در عین نشاط و عقل اند، و وطنم از همه جهت مقتدر و پرشکوه و یارانم مسرور و محتشم اند. آیا با این همه موفقیت و کامیابی نمی توانم بدین امید چشم بر هم گذارم که یادگار جاودانی از خود به جا گذارده ام و آیندگان مرا مردی خوشبخت و کامیاب خواهند شمرد؟

حال وقت آن رسیده است که من جانشین خود را معین کنم تا از هر تشتت و نفاق جلوگیری شود. من هر دوی شما را، فرزندان عزیزم، به یک اندازه دوست و عزیز می دارم، ولی اداره ی امور کشور را پس از خود به دست آن فرزندم می سپارم که بزرگتر است.

من در دوران عمرم مانند همه ی شما به تبعیت از سنت دیرینه ی وطنمان مقید به این بوده ام که حرمت برادران و بزرگتران رانگه دارم و چه در راه رفتن و چه در هنگام سخن گفتن و نشستن، مهتر از خود را بر خود مقدم دارم و به عموم فرزندانم نیز از آغاز طفولیت گوشزد کرده ام که پاس احترام بزرگتر از خود را نگه دارند تا کهتران آنها را محترم  و معزز بدارند. این سنت را پیوسته بکار بندید وعادات قدیم خود را حفظ کنید، حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید.

پس تو ای "کمبوجیه"، چون بر مسند سلطنت پارس مستقر شدی، دمی غفلت مکن، این موهبت بزرگی است که خداوند به من اعطا کرده است و من آن را به دست تو می سپارم. به تو ای "تانا اوکسار" عزیزم، حکومت ماد و ارمنستان و کادوزی را ارزانی می دارم . درست است که عنوان برادرت سلطنت پارس و قدرتش مافوق تو است ولی اطمینان دارم که تو از سعادت بزرگتری متنعم خواهی شد. زیرا هیچ مانعی در نیک بختی تو نمی بینم و نقصی در اسباب سعادت تو در بین نیست. جمیع وسایل و اسبابی که برای سعادت مرد لازم است در تو فراهم می بینم و حتم دارم که پیوسته کامروا و سعید خواهی شد. درصورتی که آن کسی که به جای من بر مسند سلطنت می نشیند باید عشق به کارهای بزرگ ومشکل در نهادش مخمر باشد، دقیقه ای فرصت استراحت نداشته باشد، باید پیوسته بیش از من بکوشد ومراقب باشد مبادا به دام دیگران گرفتار شود و پیوسته در راه حریفان دام بگستراند. اینها ست وظایف آن کسی که قدرتش در حکومت از توبالاتر است و باور کن اینها موانع بزرگی در تامین سعادت و راحتی است.

و اما تو ای "کمبوجیه"، بدان که عصای زرین، سلطنت را حفظ نمی کند، بلکه یاران صمیمی برای پادشاه بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه هستند. اما این را بدان که مردمان عموما وفادار و صمیمی نیستند، زیرا اگر صمیمیت و وفا ذاتی همه ی آدمیان بود، مانند سایر صفات و خصایل  طبیعتا مشهود بود، و حال آنکه هر فردی از افراد باید بکوشد تا یاران موافق وصمیمی و وفادار برای خویش فراهم سازد. اما یاران نیک با جور و ستم به دست نمی آیند بلکه به یاری اعمال نیک و رفتار پسندیده می توان آنها رابدست آورد.

اگر در اداره ی امور مملکت کمک خواستی، یاران و همکاران خود را از بین اشخاص شریف و اصیل که از خون و نژاد خودت هستند برگزین. هموطنان خودمان بهتراز خارجیان خدمت می کنند و به ما نزدیک ترند. آنها بهتر به درد ما می رسند تا کسانی که در مرز و بوم دیگری نشو و نما یافته اند. و کسانی که از یک خون پرورش یافته و از یک مادر شیر خورده و در یک خانه رشد و نمو یافته اند، بهتر والدین خود را گرامی و عزیز می دارند و در دنیا اتحادی استوارتر از این علاقه و محبت یافت نمی شود. این الفت و پیوستگی طبیعی را که خدایان پدید آورده و برادران را با رشته ی محبت ذاتی به یکدیگر پیوند داده اند از بین نبرید و هیچ گاه در صدد برنیایید آنرا نادیده انگارید، بلکه آن را مدار کار خویش قرار دهید. همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان مؤید و پایدار بماند. هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد، به کار خود سامان داده است. چه از موفقیت و افتخاری که نصیب برادری می شود هیچ کس بیشتر از برادرش برخوردار نمی شود. مردی که به پایه های رفیع رسید و قدرت یافت، آیا در نزد برادرش بیش از دیگران عزیز و گرامی نیست؟ اگر برادر شخصی مقتدر و صاحب اعتبار باشد، احدی را یارای آن است که به برادر آن شخص مقتدر ستم روا دارد و به حقش تجاوز کند؟

پس بکوش که بیش از هر کس برادرت را یاری کنی و دلش را از محبت و صمیمیت سرشار سازی. زیرا احدی بیشتر و زودتر از شادی اش خرم و از ناکامی اش ملول و متاثر نخواهد شد. و باز در این باب فکر کن که اگر خدمتی و محبتی کنی چه کسی بیشتر از برادرت از تو سپاس گزاری خواهد کرد؛ جز برادرت کیست که در ازای خدمتی باوفاترین و مقتدرترین متحد و یار تو باشد. آیا در دنیا خدمتی برازنده تر از این سراغ داری که برادری را یاری کنند و او را مفتخر و گرامی و عزیز بدارند؟ در دنیا ننگی بزرگ تر از نفاق و دشمنی بین برادران سراغ ندارم.

"کمبوجیه"! برادر تو یگانه کسی است که چون بر مسند شاهی جلوس کردی، بدون بغض و حسادت مقام دوم را در مملکت دارا خواهد بود.

پس ای پسران عزیزم، من شما را به خدایان سوگند می دهم و وطن عزیزم را به شما می سپارم و از شما تقاضا می کنم که اگر طالب رضایت خاطر من هستید دست الفت و اتحاد به یکدیگر بدهید و یار و یاور هم باشید. پسران خدا حافظ شما باشد. وداع مرا به مادرتان برسانید. یاران من، از همگی چه حاضران و چه آنها که غایب اند وداع می نمایم».

نظرات 1 + ارسال نظر
سبز نبوی پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 10:35

دیروز مردم پرشور و انقلابی ایران ندای مرگ بر منافق را به گوش جهانیان رساندند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد